غدیرخم+خطابه غدیر+ جلوه های فرهنگ عامه در روستای کوچ
- جشن غدیر -شاهکارهای ادب فارسی

 

---هیچ کس هم چون حسین بن علی لشکر ندارد        هیچ لشکر رهبری چون سبط پیغمبر ندارد        نام هفتاد ودوجانبازش نمونه شد بعالم       چون فداکاری آنان را کسی دیگر ندارد       اخترانش فیض بخش ازنور خورشید ولایت        کهکشان حق پرستی به ازاین اختر ندارد        درجمال ودر کمال ودر وجاهت، در سخاوت        هیچ کس ، فرزند مانند علی اکبر ندارد          در شجاعت در رشادت در کرامت در شهامت          چون ابوفاضل کسی  سردار و سر لشکر ندارد          از پی اتمام حجت اندر آن صحرای خونین        هیچ کس سرباز مانند علی اصغر ندارد       از برای انتقام خون سالار شهیدان           هیچ کس مانند زینب در جهان خواهر ندارد       تا کند کاخ ستم را ریشه کن از بیخ واز بن        هیچ کس هم چون رقیه در جهان دختر ندارد         در مقام وصیروعلم وحلم وفضل و استقامت       اهل بیتی هیچ کس چون سبط پیغمبر ندارد       ازپی ارشاد خلق ونشراحکام الهی         مرد حق خوفی ز تیغ و نیزه وخنجر ندارد          روز وشب ازبهرجانبازان آن قرآن ناطق         (کربلایی)در مصیبت غیر چشم تر ندارد.   به نقل از ص 126 -شکوفه های غم ، اثر طبع ناد علی کربلایی- پدر سه شهید -تهران------

 

 

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

 ---

- سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است

 

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان

روزی که شود بسته برویم در امید

بابکرم لطف توبازاست حسین جان

 

 

یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان

در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان

ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان

 

می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان

 

 

در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز

شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص169-170

 

 

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----

 

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---اسایش

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 6 مرداد 1401برچسب:​ ---هیچ کس هم چون حسین بن علی لشکر ندارد        هیچ لشکر رهبری چون سبط پیغمبر ندارد        نام هفتاد ودوجانبازش نمونه شد بعالم       چون فداکاری آنان را کسی دیگر ندارد       اخترانش فیض بخش ازنور خورشید ولایت        کهکشان حق پرستی به ازاین اختر ندارد        درجمال ودر کمال ودر وجاهت, در سخاوت        هیچ کس , فرزند مانند علی اکبر ندارد          در شجاعت در رشادت در کرامت در شهامت          چون ابوفاضل کسی  سردار و سر لشکر ندارد          از پی اتمام حجت اندر آن صحرای خونین        هیچ کس سرباز مانند علی اصغر ندارد       از برای انتقام خون سالار شهیدان           هیچ کس مانند زینب در جهان خواهر ندارد       تا کند کاخ ستم را ریشه کن از بیخ واز بن        هیچ کس هم چون رقیه در جهان دختر ندارد         در مقام وصیروعلم وحلم وفضل و استقامت       اهل بیتی هیچ کس چون سبط پیغمبر ندارد       ازپی ارشاد خلق ونشراحکام الهی         مرد حق خوفی ز تیغ و نیزه وخنجر ندارد          روز وشب ازبهرجانبازان آن قرآن ناطق         (کربلایی)در مصیبت غیر چشم تر ندارد,   به نقل از ص 126 -شکوفه های غم , اثر طبع ناد علی کربلایی- پدر سه شهید -تهران------     ماه قیام ,ماه حسین , ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----  --- - سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است   آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ,نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا ---- مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان روزی که شود بسته برویم در امید بابکرم لطف توبازاست حسین جان     یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا             گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان   می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان     در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص169-170     نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----   ماه قیام ,ماه حسین , ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---اسایش ​, توسط محمدحسن اسایش

 

 

-آ مد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که ام
شب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر ---

 آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر --- محمد حسن اسایش

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 18 خرداد 1401برچسب:​   -آ مد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که ام شب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر ---  آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر --- محمد حسن اسایش ​, توسط محمدحسن اسایش

 

 

 

 

تا به محراب دعا خون خدا شد ریخته                 حرمت ار محراب رفت ورونق منبر شکست 

معبدین لات وعزی را چو شد فرصت بدست               شهر علم مصطفی را از عداوت ، در شکست 

ابتدا شور صخیفه منتهی در نهروان                     زاتحاد آن دو ،فرق ساقی کوثر شکست

خاصمین در بدر تخم کینه در دل کاشتند                دادحاصل بعدچندی مرتضی را سر شکست 

معجزشق القمر در کوفه گردید آشکار                  تا زتیغ ابن ملجم فرق آن سرور شکست 

زد ندا جبریل در بین زمین وآسمان                     اهل عالم ، فرق پر نور شه صفدر شکست

زینب محنت قرین آز آن ندا شد باخبر                  درخروش آمد فلک تا قلب آن مضطر شکست 

می نداند کس زحال زار شبیر وشبر                    گوشوار عرش حق را دل زغمدربر شکست

زیمب غم دیده را شد تازه ایام عزا                     تا زشمشیر جفا آن جبهه ی انور شکست 

ناله کن (آذر)بکش آه ازجگر،برگو مدام                وا مصیبت تارک بن عم پیغمبر شکست 

---با نق از دیوان آذر خراسانی - جلد دوم -صص 38-39

لرزه در عرش علا افتاده              غرقه خون شیر خدا افتاده           می رسد ناله ای از عرش برین           کشته شد شیر خدا رهبر دین         آنکه در خانه حق گشت پدید          شد به معراج خداوند ، شهید            آنکه غم خوار یتیمان می بود        غرقه خون گشت براه معبود

رادمردی که صلونی می گفت            فرق بشکافته در بستر خفت           آنکه نکمیل شده دین از او           لاله رنگ است زخونش سر ورو            آنکه در خانه حق بت بشکست            در شب قدر به ایزد پیوست             کشته شد آنکه بدی یاور ویار         به یتیم وبه اسیر وبیمار

آه آه از ستم قوم دغا              کشنه شد حجت حق ، شیر خدا            از ستم کاری ابن ملجم 

غوطه ور (کرببلایی) در غم   ---- بنقل از کتاب سوم - ارمغان کربلا - ناد علی کربلایی - صص 57-58

ای یاور بیچارگان یا علی جانم             ای مونس در ماندگان یا علی جانم            ای خانه زاد لم یزل حجت داور             مدح تودر قرآن شد از خالق اکبر           ای صاحب جود وکرم ، ساقی کوثر

ای پادشاه مومنان یا علی جانم          شاهی که در ویرانسرا بادلی سوزان          مرد جزامی را گرفت سر روی دامان           تا بینوایی را کند لحظه ای شادان      فخر زمین وآسمان یا علی جانم              ای قبله ی جانهای پاک  جان بقربانت          روح الامین زامر خدا شد ثنا خوانت

ای خانه زاد کبریا جان بقربانت           ای خسرو کون ومکان جان بقربانت        شاهی که بردوشش کشد بار مسکینان             برروی زانو جادهد کودک نا لان            گرد یتیمی شوید از صورت طفلان        ای بی نظیر ومهربان یا علی جانم              گرم مناجات ودعا شب به نخلستان            در گفتگوبا خالقش دیده ی گریان       سوز وگدازش شعله زد بر دل وبر جان

با کردگار مهربان ،یا علی جانم          شاهی که از بیمش عدو لرزد وریزد          از معجزاتش در لحد مرده برخیزد            اندر مناجات ودعا دربر ایزد        ریزد سرشک ازدیدگان یا علی جانم

ای انکه در راه خدا گشته قربانی           جان دادی اندر راه دین  بس ستم دیدی         ای خسروی که دریم خون غوطه گردیدی           شد کربلایی در فغان یا علی جانم 

--- به نقل از کتاب سوم ارمغان کربلا - اثر طبع زنده یاد ناد علی کربلایی ( پدر سه شهید جبهه وجنگ -صص 60-61

مه برون آمد زپشت در ماهم در نیامد              مسجد کوفه پر از جمعیت وحیدر نیامد         پهن شد سجاده ی مولابه محراب عبادت          از پی بر چیدنش یارب چرا قنبر نیامد        زان سحرگاهی که بانگ قد قتل آمد بگوشم         صوت قرآن ومناجات علی دیگر نیامد            مجتبی خوانده نماز خویش را با اهل ایمان          چون امیر المومنین داماد پیغمبر نیامد        لیله القدر آمد ووقت مناجات ودعا شد          آنکه باید پا نهد بر عرشه ی منبر نیامد        شب سحرگشت ویتیمان گرسنه اشک ریزان        بهر دلجویی شان آن مرد نیکوفر نیامد         کودکی با مادرش می گفت با حال پریشان         پس چرا نان آور مابیکسان ، ماد، نیامد           سر به دیوار خرابه می زد آن پیر جزامی          بار الها آن رفیق با وفا دیگر نیامد        سوز آه دل کجا گردد مهار اشک دیده             محشر عظما بپاشد ،ساقی کوثر نیامد         با یتیمانعلی هم ناله آمد (کربلایی)       تا نشد پروانه ی این شمع ،کامش بر نیامد..-------به نقل از شکوفه های غم -جلد 1-ص 69-اثر طبع شادروان :نادعلی کربلایی : پدر سه شهید -تهران.باز نویسی ، محمد حسن اسایش

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 فروردين 1401برچسب:در شهادت مولا امیر المومنین علی (ع)+​   تا به محراب دعا خون خدا شد ریخته                 حرمت ار محراب رفت ورونق منبر شکست  معبدین لات وعزی را چو شد فرصت بدست               شهر علم مصطفی را از عداوت ، در شکست  ابتدا شور صخیفه منتهی در نهروان                     زاتحاد آن دو ،فرق ساقی کوثر شکست خاصمین در بدر تخم کینه در دل کاشتند                دادحاصل بعدچندی مرتضی را سر شکست  معجزشق القمر در کوفه گردید آشکار                  تا زتیغ ابن ملجم فرق آن سرور شکست  زد ندا جبریل در بین زمین وآسمان                     اهل عالم ، فرق پر نور شه صفدر شکست زینب محنت قرین آز آن ندا شد باخبر                  درخروش آمد فلک تا قلب آن مضطر شکست  می نداند کس زحال زار شبیر وشبر                    گوشوار عرش حق را دل زغمدربر شکست زیمب غم دیده را شد تازه ایام عزا                     تا زشمشیر جفا آن جبهه ی انور شکست  ناله کن (آذر)بکش آه ازجگر،برگو مدام                وا مصیبت تارک بن عم پیغمبر شکست  ---با نق از دیوان آذر خراسانی - جلد دوم -صص 38-39 لرزه در عرش علا افتاده              غرقه خون شیر خدا افتاده           می رسد ناله ای از عرش برین           کشته شد شیر خدا رهبر دین         آنکه در خانه حق گشت پدید          شد به معراج خداوند ، شهید            آنکه غم خوار یتیمان می بود        غرقه خون گشت براه معبود رادمردی که صلونی می گفت            فرق بشکافته در بستر خفت           آنکه نکمیل شده دین از او           لاله رنگ است زخونش سر ورو            آنکه در خانه حق بت بشکست            در شب قدر به ایزد پیوست             کشته شد آنکه بدی یاور ویار         به یتیم وبه اسیر وبیمار آه آه از ستم قوم دغا              کشنه شد حجت حق ، شیر خدا            از ستم کاری ابن ملجم  غوطه ور (کرببلایی) در غم   ---- بنقل از کتاب سوم - ارمغان کربلا - ناد علی کربلایی - صص 57-58 ای یاور بیچارگان یا علی جانم             ای مونس در ماندگان یا علی جانم            ای خانه زاد لم یزل حجت داور             مدح تودر قرآن شد از خالق اکبر           ای صاحب جود وکرم ، ساقی کوثر ای پادشاه مومنان یا علی جانم          شاهی که در ویرانسرا بادلی سوزان          مرد جزامی را گرفت سر روی دامان           تا بینوایی را کند لحظه ای شادان      فخر زمین وآسمان یا علی جانم              ای قبله ی جانهای پاک  جان بقربانت          روح الامین زامر خدا شد ثنا خوانت ای خانه زاد کبریا جان بقربانت           ای خسرو کون ومکان جان بقربانت        شاهی که بردوشش کشد بار مسکینان             برروی زانو جادهد کودک نا لان            گرد یتیمی شوید از صورت طفلان        ای بی نظیر ومهربان یا علی جانم              گرم مناجات ودعا شب به نخلستان            در گفتگوبا خالقش دیده ی گریان       سوز وگدازش شعله زد بر دل وبر جان با کردگار مهربان ،یا علی جانم          شاهی که از بیمش عدو لرزد وریزد          از معجزاتش در لحد مرده برخیزد            اندر مناجات ودعا دربر ایزد        ریزد سرشک ازدیدگان یا علی جانم ای انکه در راه خدا گشته قربانی           جان دادی اندر راه دین  بس ستم دیدی         ای خسروی که دریم خون غوطه گردیدی           شد کربلایی در فغان یا علی جانم  --- به نقل از کتاب سوم ارمغان کربلا - اثر طبع زنده یاد ناد علی کربلایی ( پدر سه شهید جبهه وجنگ -صص 60-61 مه برون آمد زپشت در ماهم در نیامد              مسجد کوفه پر از جمعیت وحیدر نیامد         پهن شد سجاده ی مولابه محراب عبادت          از پی بر چیدنش یارب چرا قنبر نیامد        زان سحرگاهی که بانگ قد قتل آمد بگوشم         صوت قرآن ومناجات علی دیگر نیامد            مجتبی خوانده نماز خویش را با اهل ایمان          چون امیر المومنین داماد پیغمبر نیامد        لیله القدر آمد ووقت مناجات ودعا شد          آنکه باید پا نهد بر عرشه ی منبر نیامد        شب سحرگشت ویتیمان گرسنه اشک ریزان        بهر دلجویی شان آن مرد نیکوفر نیامد         کودکی با مادرش می گفت با حال پریشان         پس چرا نان آور مابیکسان ، ماد، نیامد           سر به دیوار خرابه می زد آن پیر جزامی          بار الها آن رفیق با وفا دیگر نیامد        سوز آه دل کجا گردد مهار اشک دیده             محشر عظما بپاشد ،ساقی کوثر نیامد         با یتیمانعلی هم ناله آمد (کربلایی)       تا نشد پروانه ی این شمع ،کامش بر نیامد,,-------به نقل از شکوفه های غم -جلد 1-ص 69-اثر طبع شادروان :نادعلی کربلایی : پدر سه شهید -تهران,باز نویسی ، محمد حسن اسایش ​, توسط محمدحسن اسایش

 میلاد حسن سبط رسول اسا امشب           تبریک به زهرای بتول است امشب         شادند محمد وعلی زاین مولود       خوش باش دعای ما قبول است امشب         در کاخ نزول وحی قر آن آمد      یا آیه ی نور، نور یزدان آمد         از فاطمه وساقی کوثر پسری         با نور محمدی نمایان آمد.....

در ولادت امام مجتبی (ع):پیک شادی دوستان را خوش خبر آورده است         خوش خبر بر دوستان پیک سحر آورده است       نیمه ی ماه خدا ماهی دگر آورده است        سینه ی سینا عیان ، نور از شجر آورده است         مژده ای اهل ولا طوبی ثمر آورده است        یا محمد دخترت امشب پسر آورده است    باز شد باردگر از مرحمت درهای حق        باب دوزخ بسته شداز لطف بی همتای حق       برسفیر اعظم آمدآیت کبرای حق        نیمه ی ماه صیام  از بهر مهمانهای حق       نعمت بی منتها از دادگر آورده است       یا محمد دخترت امشب پسر آورده است     نور بارانآسمان گردیدهازماه زمین           شد منور زین تجلی کاخ دانشگاه دین            آشکار از بارگاه طیبین وطاهرین        سبط اکبر آمده از دخت ختم المرسلین       پیشوا بر امت خیر البشر آورده است          یا محمد دخترت امشب پسر آورده است      دسته دسته بر زمین آمد ملک از آسمان       بهر تبریک وبشارت سوی ختم مرسلان            بحر رحمت شد به طغیان زامر خلاق جهان        دست قدرت از دو دریای شرف  امشب عیان         از برای ساقی کوثر گهر آورده است           یا محمد دخترت امشب پسر آورده است           ماه گردون چشم عبرت دوخته سوی زمین        از برای کسب فیض ازچهره ی خورشید دین         کاخ وحی کبریا روشن شد از نور مبین          چشم عین الله اعظمباد روشن کین چنین        زهره ظاهر از گریبانش قمر آورده است          یا محمد دخترت امشب پسر آورده است         آمد آن استاد دانشگاه ختم الانبیاء        آمد آن روشنگر برنامه ی صلح وصفا         آمد آن رهبر که حق را سازد از باطل جدا         پرده از رخ برگرفت آیینه  ایزد نما         جلوه حسنش جهان را زیب وفر آورده است       یا محمد دخترت امشب پسر آورده است   زاده یاسین والرحمان و رمز هل اتی         سید جنت که جنت باشد از او پر بها          شمس افلاک جلالت  زینت اهل کسا         مجتبی نور الهدی   فخر الدجا،کنز الخفا           از حجاب غیب امشب سر بدر آورده است        یا محمد دخترت امشب پسر آورده است      کرده نورانی جهان را دختر خیر الانام        ظاهر آوردهزخود بر شیر حق بدر تمام          راضیه ، مرضیه،زهرا ، فاطمه ، ام الامام          شد زدیدار دل آرای عزیزش شاد کام

گنج علم وحلم ودانش بر بشر آورده است       یا محمد دخترت امشب پسر آورده است        شاد وحرم زین پسر پیغمبر والا تبار      لب گشوده هم چنان گل بهر شکر کردگار       کامده ازدخترش زهرا امامی آشکار         قهرمان علم ودانش  خوش مدال افتخار       از برای شیعه ی اثنا عشر آمرده است        یا محمد دخترت امشب پسر آورده است        تشنه آب ولا گو که آمد بحر علم       آنکه جاریگردداز او صد هزاران نهر غلم       آنکه گفتارش بود زینت سرای دهر غلم          صانع قدرت نما ازبهر باب شهر علم         در مدینه از کرم در کوب زر آورده است        یا محمد دخترت امشب پسرآورده است         هر کسی داردولای آنشه دنیا ودین       با علی محشور می گرددبفردوس برین        دشمنانش را بسوزد نار روز واپسین     (گربلایی) زاین مدیحه حضرت روح الامین         از برای طوطی طبعت شکر آورده است          یامحمد دخترت امشب پسر آورده است .------به نقل از ارمغان کربلا - جلد 3-صص 77-80- اثر طبع روان شاد مرحوم ناد علی کربلایی - تهران پدر سه شهید.باز نویسی: محمد حسن آسایش

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 23 فروردين 1401برچسب:درولادت امام حسن مجتبی + یا محمد دخترت امشب پسر آورده است, توسط محمدحسن اسایش


درولادت امام حسن عسکری :مژده که شد چهره نما عسکری        گشت عیان نور خدا عسکری     مژده که در جلوه رخ یار شد جلوه کنان مظهر دادار شد    حسن حشن باز پدیدار شد     کون ومکان مطلع الانوار شد گشت زرخ پرده  گشا عسکری         گشت عیان نور خدا عسکری         مژده به یاران که حسن آمده عسکری آن فخر زمن آمده        خرمی دهر کهن آمده8         آز مه رخ پرده فکن آمده کرده عیان ماه لقا عسکری        گشت عیان نور خدا عسکری         مژده که در هشتم ثانی ربیع گشته عیان عارض بدرعسکری        شکر خداوند بصیر وسمیع         کزرخ آن شمس مقام رفیع داده در ایجاد صفا عسکری         گشت عیان نور خدا عسکری         مژده که پیری جهان شد جوان  گشت منور همه کون ومکان        شد متولد شه با عز وشان         شبل نقی والد شاه زمان نور خداشمس هدی عسکری        گشت عیان نور خدا عسکری --- به نقل از دیوان آذر جلد دوم-ص138-چاپخانه طوس مشهد -1382 هجری قمری درولادت امام حسن عسکری :مژده که شد چهره نما عسکری        گشت عیان نور خدا عسکری     مژده که در جلوه رخ یار شد جلوه کنان مظهر دادار شد    حسن حسن باز پدیدار شد     کون ومکان مطلع الانوار شد گشت زرخ پرده  گشا عسکری         گشت عیان نور خدا عسکری         مژده به یاران که حسن آمده عسکری آن فخر زمن آمده        خرمی دهر کهن آمده8         آز مه رخ پرده فکن آمده کرده عیان ماه لقا عسکری        گشت عیان نور خدا عسکری         مژده که در هشتم ثانی ربیع گشته عیان عارض بدرعسکری        شکر خداوند بصیر وسمیع         کزرخ آن شمس مقام رفیع داده در ایجاد صفا عسکری         گشت عیان نور خدا عسکری         مژده کهپیری جهان شد جوان  گشت منور همه کون ومکان        شد متولد شه با عز وشان         شبل نقی والد شاه زمان نور خداشمس هدی عسکری        گشت عیان نور خدا عسکری --- به نقل از دیوان آذر جلد دوم-ص138-چاپخانه طوس مشهد -1382 هجری قمری 

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 آبان 1400برچسب:در ولادت امام حسن عسکری(ع), توسط محمدحسن اسایش

 .کوچ نهارجان بیرجند یا کوچ خراشاد ویا کوچ باقران امروزکه سنگ نگاره های لاخ مزار آن نشان دهنده تاریخ چند هزارساله آن است.اولین با ردر پاییز۱۳۴۳ شمسی باتلاش فراوان مرحوم حاج میر محمد بهنیا(که خدارحمتش کناد)دارای معلمی به نام سپاه دانش شدکه نامش محمدرضا شاهقلی فرزند مرحوم سرهنگ شاهقلی وزیر اسبق بهداری درزمان پهلوی دوم.بود.روزی که بهنیا با مرحوم لطفی راهنمای سپاه دانش ،اولین معلم رابه روستا آوردندوپس ازگشتی درکوچه های روستا با دونفر ازاهالی کوچ صحبتی کردند وبعدمعلم تازه ازراه رسیده را به باغ شادروان بهنیا بردند وبه باغدارخودفرمودند:شب ازآقامعلم پذیرایی کندوخودبهنیا با آقای لطفی باهمان ماشین جیپ شعبازروسی که متعلق به ارتش بودبه بیرجند بازگشتند.تا آنروزکوچ مدرسه ومعلم نداشت وچنددانش آموزکه درروستا بودنددبستانرا به مدت شش سال درروستای خراشادآموزش میدیدندوهرروزراه ۷ کیلومتری خراشادرا صبح وشام دربرف وباران وسرما وطوفان وسیل وغیره می پیمودندوبعد ازپایان دوره شش ساله دبستان یاراهی شهربیرجندبرای ادامه درس می شدند ویا چندسال بعد دریکی از ادارات سیستان وبلوچستان وبیشترهم زاهدان کارمند دولت می شدند.تا آن سال تنها آقایان:محمد ابراهیم عسکری،ذبیح اله فتاحیان،مرحوم غلامرضام مقامی،علی محمد اسماعیل،مسلم افروز،غلامرضاافروز،سلیمان کوچی،غلامرضا حسن زاده مفردوعلی حسن زاده مفرد، محمدعلی کوچی،مرحوم حبیب نیا ومحمد افروز ومحمد کوچی،مرحوم کربلایی غلامحسین کوچی ومحمد سامانی روانه مد رسه خراشادشده بودند وهیچ دختری ازکوچ به مدرسه فرستاده نشده بود.سپاه دانش که آمد،مرحوم حاجی غلامرضا کوچی پدر حبیب نیامی گفت :کاش دولت زودتر به کوچ معلم می فرستاد تابچه های ما هم این راه دور را پیاده بازحمت ومشقت به خراشاد نمی رفتند.بهنیا ولطفی به شهر رفتند واماآقا معلم تازه رسیده فردا صبح ساعت ۷ صبح به میدان ده آمد وبادونفر:مرحوم حاجی محمد علی ابادی( شوهر عمه ام) ومرحوم محمداسماعیل کمی صحبت کردکه بعدنفرسوم؛مرحوم محمدعلی غلام حسین کربلایی علی هم به جمع آنان پیوست.قرارشد یک نفرجارچی پشت بام برودوازمردم بخواهد که شناسه فرزندان زیرسیزده سال را بیاورند تا سپاه دانش اسامی را دردفتر خود بنویسد ومن که درکنارجوی آب روستا که مادرم در آن لباس می شست ناظر وحاضر بودم.وقتی ،محمدعلی گفت کوبچه ای که به مدرسه برود وحاجی محمد گفت این بچه واشاره به من کرد ومن هم پریدم داخل خانه وشناسنامه ام را که ازقبل درچمدان کوچک خود داشتم ؛برداشتم وآوردم وبه حاجی محمد دادم واو آن را به آقای شاهقلی داد واو اسم مرا به عنوان اولین نوآموز در دفترش نوشت .مرحوم موسی حسین محمدحسیناکه صدای بسیاربلند وغرایی داشت به پشت بام‌خانه خود رفت وازمردم با صدای بلند خواست که شناسنامه های فرزندان را بیاورند سرانجام بعد از ساعتی، اسم سیزده نفرنوآموزدختر وپسر در دفتر سپاه دانش نوشته شد وبنای مدرسه درکوچ بنیان نهاده شد.اقامعلم گفت بایدبه شهربروم ودوسه روز دیگربه روستابرگردم.کوچ ازخودماشین نداشت واتوبوسمرحوم قیطاسی هم که ازروستای نوفرست گاهی می آمدومردم را به شهر می برد،رفته بود.اقامعلم پرسید وسیله ای هست ؟ که به لب جاده بروم.مرحوم حاجی غلامرضارفت ؛الاغش رادرحالی که یک نالین نرم وخالدار ونقش داربرویش انداخته بود آورد ومن مامورشدم از راه خراشاد ونصراباد وچاج.آقا معلم را باالاغ به لب جاده قدیم زاهدان-بیرجند برسانم.اقامعلم سوار ومن هم پیاده حدودسیزده چهارده کیلومترراه راپیمودیم تا به لب جاده خاکی قدیم رسیدیم.نیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون ازسمت زاهدان رسیدوبا خواهش والتماس، آقامعلم راهی شهرشدبا آن کامیون.ومن خرراسوارشدم وبه کوچ بازگشتم سه روزبعدمعلم بامقداری نقشه ووسایل آموزشی ازشهربیرجند به ده آمدومن درتمام این سه شب ازخوشحالی رفتن به مدرسه خوابم نمی برد وانتظاررسیدن معلم وشروع درس در مدرسه رامی کشیدم .شبی که سپاه دانش به روستا آمد صبح زود همه بچه ها آماده رفتن به مدرسه شده بودیم.آقامعلم بعد ازخوردن صبحانه سوت زد ومارا به داخل باغ دعوت کرد وپشت بام خانه های بهنیا که دوطبقه بود درست مقابل دراطاق خودمارا روی زمین ودر آفتاب نشان والبته سایه درخت توت بزرگ باغ مانع گرمای آفتاب بود.معلم چند نقشه آورد وباکمک میخ ویکی ازبچه ها چند نقشه را روی دیوارنصب کرد وکلمات آهو وکاهو وسیب وسینی را ازروی روی نقشه به ما آموزش میدادوصدا هارا می کشید وما تکرار می کردیم وبعد می گفت: چنانکه اینجا آهو وکاهو آخرش صدای (او)دارد وآخرسینی صدای (ای)دارد درنوشتن هم همین صدارادارد.آن روزهیچ کس گریه نکرد بلکه همه نو آموزان خندان وخوشحال به خانه بازگشتند ودوهفته آموزش ازروی نقشه ها ادامه یافت واقا معلم ازروزسومی که درس را شروع کردمردم ده رابرای زدن جاده خراشاد وکوچ دعوت کرد وخود؛پتک وکلنگ بدست گرفت تاسنگهایی که هیچ کس نمی توانست خرد کند،خردکرده وازسرراه بردارد تا جاده کوچ وخر اشا د همواروبرای رفت وآمد اتوبوس به شهر آماده شود .او درهمان هفته اول برای ساخت مدرسه با همکا ری مردم کوچ نیز اقدام نمود پس از مدت کوتاهی در همان مدرسه دواطاقه به تدریس نوآموزان ادامه داد وپس از یکسال ودوماه. که خدمتش به پایان رسید.ازکوچ رفت درحالی که من ودونفر دیگر دریک سال، سه کلاس وبقیه افراد دو کلاس خوانده بودند....اوخود.پتک وکلنگ بدست گرفت وسنگهای سختی که درمسیربود وهیچ کس نتواست آنرا خردکند خودمعلم آنهاراشکست تاراه برای اتوبوس هموارگردد.درآن تاریخ تنها آقای بهنیاکارمنددادگستری ومدیرکل دادگستری بیرجند وسید محمدرضوی هم که خواهرش درکوچ بود مامور ژاندارمری بودودرکوچ رفت وآمدداشت.ولی آقای بهنیادرکوچ باغ وزمین وملک وآب داشت ولی این دو هیچ کدام ،متولد کوچ نبودند.آقای بهنیا متولد شورستان پخت براکوه سربیشه وآقای رضوی متولد سیدان ویا سندادان بود.غیر ازاین دونفرفقط مادرمرحوم یادگار درقاین سرایدار مدرسه بودو مرحوم محمد ابراهیم عسکری که مادرش درکوچ زندگی میکرد اولین معلم ودومین کارمند ازکوچ درزاهدان بودودوسه سال بعد آقای ذبیح الله فتاحیان دراداره کل پست زاهدان استخدام شد وسومین کارمند رسمی کوچ بود.چهارمین کارمندکوچ که بازهم مادر وپدرش ساکن قاین بودندومادرش سرادارمدرسه درقاین بود؛مرحوم محمدعلی یادگارکارمنددفتراسنادرسمی شماره ۶۴ درلالهزار تهرن بود وپنجمین کارمند،مرحوم اسحاق یادگاربودوششمین کارمندازکوچ حسین کوچی هم کلاس حسن زاده وحبیب نیابود که درمخابرات زاهدان استخدام گردیدوهم کلاسیش حبیب نیا به دانشگاه رفت وبعدسپاه دانش وهشتمین‌کارمند ازکوچ ، شد ولی علی آقا حسنزاده  بعد ازدیپلم به استخدام آموزش وپرورش تربت حیدریه درآمدوهفتمین کارمند وحبیب نیا هشتمین کارمند کوچ درسال ۱۳۵۱ شد وکربلایی محمدعلی کوچی همدوره حمیدبهنیاهمنهمین کارمند ومعلم دبستانشد والبته قبل ازاینها، دکترمحمدرضابهنیا که متولد آسیابان درخش بود ونیز خواهربزرگ ایشان انسیه خانم بهنیا ونیزخواهرکوچکشان نرجس خانم بهنیا به استخدام آموزش وپرورش درآمده بودند ولی خودرا ساکن بیرجند می دانستنداگرچه تابستانهارا به کوچ می آمدند همزمان با حبیب نیا مهندس عبدالحمید بهنیا هم دربانک تهران استخدام گردید.ازسالهای ۱۳۵۲ به بعدکارمندان کوچ افزایش یافت بطوری که امروزنزدیک دویست نفر ازفرزندان کوچ درنقاط مختلف ایران کارمند هستند.ازاین میان تعدادی دکتر ازکوچ درادارات دولتی مشغول خدمتند.جمعا حدود ده نفر دکتر ازخاندان بهنیا ودکتر آمالی ودکترمحمدحسن محمدی فرد( دو دامادبهنیا بزرگ) درایران وآمریکا وانگلیس مشغول خدمت درپستهای عالی رتبه مثل استادی دانشگاه هستندکه اینها وابسته به کوچ هستند ولی متولد کوچ نیستند.اماآنها که دقیقا ازریشه کوچ هستندعبارتنداز:دکترملیحه حسنزاده مفرد متخصص زنان وفوق تخصص سرطان بانوان ومدرس دانشگاه علوم پزشکی مشهد.۲-دکترفرشته حسن زاده مفرد دارای دکترای حرفه ای داروسازی ساکن سربیشه.۳-دکترمریم حسن زاده مفرد که درکانادا مشغول گذراندن دوره دکترای عالی است.۴ دکتر محمد ،حسن زاده مفرد که در آمریکا مشغول گذراندن دوره دکترای عالی است.این چهارنفر فرزندان شادروان محمد علی حسنزاده مفردوخانم ثابت رای می باشند.۵-دکتر حمید آسایش دکترای اقتصاد وگرایش پول وبانک فارغ التحصیل دانشکاه شهید بهشتی ودانشگاه تربیت مدرس تهران واستاد وعضو هیئت علمی دانشگاه بروجرد.۶-دکتر ریحانه اسایش؛دکترای حرفه ای در رسته داروسازی که فعلا درمشهدمشغول خدمت می باشد.۷-دکتر علی کوچی فرزند شادروان حاج کلوخ کوچی دکترای هوافضا ومدرس دانشگاه تربت حیدریه وعضو هیئت علمی دانشگاه مذکور.۸-دکتر فاطم یادگاردکترای تاریخ مشغول خدمت در زاهدان.۹ و۱۰-دوتا ازفرزندان شادروان حسنرضا آزادگان نیز دکترا هستند یکی دکترای تاریخ ودیگری.....اطلاع ازرشته اش ندارم ونام انهاراهم درست دراختیارندارم.۱۱-یکی ازفرزندان حسین اقا بازنشسته مخابرات بیرجند هم دکترا دارد که من نام ورشته ایشان را دراختیارندارم.۱۲-دکتر امیر کوچی که دکترای تاریخ دارد وبازهم من محل خدمت ایشان را دراختیارندارم. علاوه براینها تعدادی دکتر ازخاندان کوچ،ازجمله دونفر ازنوادگان حاجی علی سرزهی در زاهدان وسراوان ویا خاش هستند وتعدادزیادی فوق لیسانس وتعدازیادتری لیسانس دررشته های مختلف وسخت تحصیلی در نقاط مختلف مشغول خدمتند که باز هم مشخصات آنها دراختیاربنده نیست.تعدادی هم دبیر ومعلم وکارمندونیروی نظامی وبازنشسته سپاه وناجاازاهالی کوچ وجود دارد وتعدادی دربانکها وروزنامه وپست وکویر طایر  وفرودگاه مشغول خدمتند.هم چنین در دانشگاه پزشکی  بزرگترین واولین کارمند دانشگاه پزشکی از کوچ مسلم افروز بود که اخیر ادر ۱۶ بهمن ماه ۱۳۹۸ درسن هشتاد وسه سالگی به دیار حق شتافت.روحش شاد ویادش گرامی باد.همه این حرفها را نوشتم تا آیندگان بدانند که کوچ در اثر تلاش شادروان حاج میر محمد بهنیا دارای مدرسه شد وازسال ۱۳۴۳ تاکنون نزدیک دویست نفرکارمند حاصل تلاش اولیه مرحوم بهنیا بزرگ است که امروز فرزندان کوچ دربهترین رشته ها ودرسراسر ایران وانگلیس وکانادا وآمریکا  ومالزی واسترالیا،مشغول خدمت به جهان بشریت هستند .باز هم برای مرحوم بهنیا ودودامادودختربزرگ ایشان (انسیه خانم)هم چنین برای همسربزرگواربهنیا ومادردکتربهنیا که به رحمت حق رفته اند ویادگارانی بسیار بزرگ برحای گذاشته اند .ازدرگاه خداوند بزرک غفران الهی مسالت دارم وامیدوارم شفاعت چهارده معصوم عیهم السلام شامل حال آن بزرگواران گردد آمین یارب العالمین.ساعات۱:۵۸ دقیقه باماد پنج شنبه ۱۴ فروردینماه ۱۳۹۹ شمسی.آسایش

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ جمعه 7 آبان 1400برچسب:ازگذشته ای کوچ چه می دانیم, توسط محمدحسن اسایش

 


مژده که میلاد شه خاتم است       عیدسعید نبی اکرم است     مژده که مسروری عالم رسید       خرمی عالم وآدم رسید     هادی کل سید خاتم رسید    منجی عالم،شه اکرم رسید     خرم از او خاطره عالم است    عید سعید نبی اکرم است.
مژده که بی پرده رخ یارشد     جلوه محبوب پدیدار شد      کعبه از او مطلع انوار شد    دشت  ودمن تحت الانهارشد    عالم ایجاد از او خرم است     عید سعید نبی اکرم است .
مژده که اسرارنهان شد علن      گشت علن بارقه ئ  ذوالمنن     گشت جوان پیری دهر کهن    رشک جهان آمده دشت ودمن    زانکه ظهور نبی اعظم است    عید سعید نبی اکرم است.
مژده که شد نور خدا آشکار    یافت تولد شه ملک وقار      احمد ومحمود شه تاجدار    آنکه به ایجاد بود شهریار    اهل ولا خرمی عالم است    عید سعید نبی اکرم است. مژده که پیر فلک آمد جوان      گشت منور همه کون ومکان    از رخ دلجوی شه انس وجان       فخربشرخاتم پیغمبران     آنکه ازاوخربنی آدم است    عید سعید نبی اکرم است.محمدحسن آسایش.به نقل ازدیوان آذر خراسانی،جلد دوم،ص ۱۲

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 29 مهر 1400برچسب:مژده که میلاد شه خاتم است       عیدسعید نبی اکرم است     مژده که مسروری عالم رسید       خرمی عالم وآدم رسید     هادی کل سید خاتم رسید    منجی عالم،شه اکرم رسید     خرم از او خاطره عالم است    عید سعید نبی اکرم است, مژده که بی پرده رخ یارشد     جلوه محبوب پدیدار شد      کعبه از او مطلع انوار شد    دشت  ودمن تحت الانهارشد    عالم ایجاد از او خرم است     عید سعید نبی اکرم است , مژده که اسرارنهان شد علن      گشت علن بارقه ئ  ذوالمنن     گشت جوان پیری دهر کهن    رشک جهان آمده دشت ودمن    زانکه ظهور نبی اعظم است    عید سعید نبی اکرم است, مژده که شد نور خدا آشکار    یافت تولد شه ملک وقار      احمد ومحمود شه تاجدار    آنکه به ایجاد بود شهریار    اهل ولا خرمی عالم است    عید سعید نبی اکرم است, مژده که پیر فلک آمد جوان      گشت منور همه کون ومکان    از رخ دلجوی شه انس وجان       فخربشرخاتم پیغمبران     آنکه ازاوخربنی آدم است    عید سعید نبی اکرم است,محمدحسن آسایش,به نقل ازدیوان آذر خراسانی،جلد دوم،ص ۱۲, توسط محمدحسن اسایش

 مشکل دین را حسین

زینب آسان کرد ورفت          کربلا را خوابگاه نوجوانان کرد ورفت          در ره معشوق هفتادودو قربانی نمود پا بپای زینبش اجرای فرمان کرد ورفت       گرمحاسن را حسین با خون سر رنگین نمود          زینب از خون سرش گیسو پریشان کرد ورفت          زینب امر شاه دین را یک بیک اجرا نمود         تا حسین ویرانه ای را باغ رضوان کرد ورفت         بعدشاهنشاه زینب شاهکاریها نمود            سرزمین کربلا را کوی جانان کرد ورفت            وقت رفتن آن چنان بی طاقت وبی تاب شد           عرش حق را گوییا چون بید لرزان کرد ورفت          رهنمای شصت وشش زن گشت زینب در سفر         راه پیمایی نمود وخطبه عنوان کرد ورفت           استقامت کرد زینب مجلس ابن زیاد           با تکلم کوفیان را مات وحیران کرد ورفت         وارد شام بلاگردید ناموس خدا            گوهری را از حسین درخاک پنهان کرد ورفت          کس ندیده خواهری را همچو زینب در جهان         آنکه مارا در جهان پیوسته گریان کرد ورفت         ازتو(مشمولی) تمنا می نماید یا حسین         بگذر از جرمش که اووصف تو عنوان کرد ورفت-------بوستا حسینی- رضا معصومی - انتشارات گلی - صص 96-97 شاعر ک مشمولی 

----برج دین راتاابد تابنده اختر زینب است        بحر هستی را یقین رخشنده گوهر زینب است         سربسر گیتی عرض باشد جوهر زینب است        بعدزهرا عصمت خلاق اکبر زینب است           دختر نیک اختر زهرای اطهر زینب است......پایه قدر وجلالش برتر از چرخ بلند        وصف ذات حضرتش افزون بود از چون وچند  آنکه کلثوم وصفورا بر قدومش سر نهند           آنکه گر سازد قبول ازجان ودل منت کشند       خدمتش صبخ ومسا، حوا وهاجر زینب است           --------

خدمتش را مشتری ازجان ودل کرده قبول            بر بقاءدین ختم المرسلین ، اصل الاصول         پیش ماه طلعتش خورشید بنماید افول       آفتاب برج عصمتزینت دوش رسول          خواهر سبطین ومحبوب پیمبر زینب است-----قصر امکان را وجودش نا ابدباشد مکین         ماسوا از خرمنعز وجلالش خوشه چین         قدسیان سایند بر خاک کف پایش جبین          با پمین جاه وجلال وعزت وشوکت ببین         در زمین کربلا بی یار ویاور زینب است ------

مات وحیران است در شان ومقام او عقول         نطق ما الکن، بمدح آن مهین دخت رسول          کاخ قدرش را زجان روح الامین دارد قبول         مظهر پروردگار حی داور زینب است ----به نقل ازهمان منبع فوق-صص106-107 

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 2 شهريور 1400برچسب:مشکل دین را حسین زینب آسان کرد ورفت          کربلا را خوابگاه نوجوانان کرد ورفت          در ره معشوق هفتادودو قربانی نمود پا بپای زینبش اجرای فرمان کرد ورفت       گرمحاسن را حسین با خون سر رنگین نمود          زینب از خون سرش گیسو پریشان کرد ورفت          زینب امر شاه دین را یک بیک اجرا نمود         تا حسین ویرانه ای را باغ رضوان کرد ورفت         بعدشاهنشاه زینب شاهکاریها نمود            سرزمین کربلا را کوی جانان کرد ورفت            وقت رفتن آن چنان بی طاقت وبی تاب شد           عرش حق را گوییا چون بید لرزان کرد ورفت          رهنمای شصت وشش زن گشت زینب در سفر         راه پیمایی نمود وخطبه عنوان کرد ورفت           استقامت کرد زینب مجلس ابن زیاد           با تکلم کوفیان را مات وحیران کرد ورفت         وارد شام بلاگردید ناموس خدا            گوهری را از حسین درخاک پنهان کرد ورفت          کس ندیده خواهری را همچو زینب در جهان         آنکه مارا در جهان پیوسته گریان کرد ورفت         ازتو(مشمولی) تمنا می نماید یا حسین         بگذر از جرمش که اووصف تو عنوان کرد ورفت-------بوستا حسینی- رضا معصومی - انتشارات گلی - صص 96-97 شاعر ک مشمولی  ----برج دین راتاابد تابنده اختر زینب است        بحر هستی را یقین رخشنده گوهر زینب است         سربسر گیتی عرض باشد جوهر زینب است        بعدزهرا عصمت خلاق اکبر زینب است           دختر نیک اختر زهرای اطهر زینب است,,,,,,پایه قدر وجلالش برتر از چرخ بلند        وصف ذات حضرتش افزون بود از چون وچند  آنکه کلثوم وصفورا بر قدومش سر نهند           آنکه گر سازد قبول ازجان ودل منت کشند       خدمتش صبخ ومسا, حوا وهاجر زینب است           -------- خدمتش را مشتری ازجان ودل کرده قبول            بر بقاءدین ختم المرسلین , اصل الاصول         پیش ماه طلعتش خورشید بنماید افول       آفتاب برج عصمتزینت دوش رسول          خواهر سبطین ومحبوب پیمبر زینب است-----قصر امکان را وجودش نا ابدباشد مکین         ماسوا از خرمنعز وجلالش خوشه چین         قدسیان سایند بر خاک کف پایش جبین          با پمین جاه وجلال وعزت وشوکت ببین         در زمین کربلا بی یار ویاور زینب است ------ مات وحیران است در شان ومقام او عقول         نطق ما الکن, بمدح آن مهین دخت رسول          کاخ قدرش را زجان روح الامین دارد قبول         مظهر پروردگار حی داور زینب است ----به نقل ازهمان منبع فوق-صص106-107 , توسط محمدحسن اسایش

 

الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از این شعله مغز استخوان من          چنان خشکیده اعضایم که سد آه گردیده          نکردد در دهان دیگربه آسانی زبان من          بیا فرزند دلبندم گنار بسترم بنشین          که دیگر برنمی خیزم زجا ای نوجوان من          ندای ناله مظلومی دل بس فزون باشد       نمیآید برون بی ناله حرفی از دهان من          کنون بر سوی جنت رهسپارم از کنار تو            که باشد مادرم زهرا در آنجا میزبان من          پی ترویج دین کردم قیام وکشته گردیدم           ولیکن تا ابد برجا بود نام ونشان من            چو شمعی سوختم خاموش گشتم از شرار دل        برون از پیکر مسموم شد تاب وتوان من            اه زیر باز ذلت تن ندادم هیچ در عالم           بود الگوی تهضت این روش بر دوستان من          پس از مردن بده غسل ونماز وکفن ودفنم کن    کنار قبر زین العابدین باشد مکان من          برایم کن عزاداری بپا فرزند دلبندم            که فیض حق شود جاری برای دوستان من        بیاد جد مظلومم حسین در این دم مردن             بریزد ازمژه برچهره اشک از دیدگان من           بنال ای (کربلایی)روز وشب از این غم عظما          که قبرم بی روق است  وعدو شد سایبان من         به نقل از شکوفه های غم ، جلد 1 - ص 280- اثر طبع مرحوم ناد علی کربلایی ( والد سه شهیددرجنگ تحمیلی)-------

قبرستان بقیع

 

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 تير 1400برچسب:در شهادت امام باقر +​ الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از این شعله مغز استخوان من          چنان خشکیده اعضایم که سد آه گردیده          نکردد در دهان دیگربه آسانی زبان من          بیا فرزند دلبندم گنار بسترم بنشین          که دیگر برنمی خیزم زجا ای نوجوان من          ندای ناله مظلومی دل بس فزون باشد       نمیآید برون بی ناله حرفی از دهان من          کنون بر سوی جنت رهسپارم از کنار تو            که باشد مادرم زهرا در آنجا میزبان من          پی ترویج دین کردم قیام وکشته گردیدم           ولیکن تا ابد برجا بود نام ونشان من            چو شمعی سوختم خاموش گشتم از شرار دل        برون از پیکر مسموم شد تاب وتوان من            اه زیر باز ذلت تن ندادم هیچ در عالم           بود الگوی تهضت این روش بر دوستان من          پس از مردن بده غسل ونماز وکفن ودفنم کن    کنار قبر زین العابدین باشد مکان من          برایم کن عزاداری بپا فرزند دلبندم            که فیض حق شود جاری برای دوستان من        بیاد جد مظلومم حسین در این دم مردن             بریزد ازمژه برچهره اشک از دیدگان من           بنال ای (کربلایی)روز وشب از این غم عظما          که قبرم بی روق است  وعدو شد سایبان من         به نقل از شکوفه های غم ، جلد 1 - ص 280- اثر طبع مرحوم ناد علی کربلایی ( والد سه شهیددرجنگ تحمیلی)------- ​, توسط محمدحسن اسایش

 سلطان انس وجان که ازاو زنده دین بود          مدحت سراش حضرت روح الامین بود           فرمانده زمین وزمان ، حجت خدای         وارث به انبیا زخدای مبین بود

هم رهنمای راه سعادت بود به خلق       هم پیشوای مذهب وحبل المتین بود       خورشید نوربخش به مانند ذره ای              درپیشگاه جلوه ی آن مه جبین بود

پنجم امام را پسروخسرو ششم           نسل بتول وحجت روی زمین بود            جدش پیمبر است که خاتم به انبیاست        برخاتم پیمبر ما او نگین بود

صدیقه جده اش بود ونسل بوتراب          هم صادق اسن وپیشرو مومنین بود       حلم حسن شجاعت سلطان کربلا             درنزد زاده ی پسر عابدین بود

نور دو چشم باقر وقرآن ناطق است         موسی وپادشاه خراسان ازاین بود           جود جواد،فضل نقی فخر عسکری         ارث پدر زخالق جان آفرین بود

آن قاِیم بحق که بود یار شیعیان            خود یادگار ووارث این شاه دین بود             باشد محبتش بدل مردم نکو              خاک رهش بفرق شهان زیب وزین بود

شاها به (کربلایی) محزون نظر نما           پیر غلام درگهت از ذاکرین یود.------ به نقل از کتاب سوم -ارمغان کربلا- روان شاد ، ناد علی کربلایی ( پدر سه شهید)-صص 111-112

در شهادن امام صادق :کرد منصور چنان ظلم که شداد نکرد          کرد شداد ولی این همه بیداد نکرد         جور منصور زشداد وزنمرود گذشت          کرد آن جور که بی رحمی شدادنکرد         دیده ی دهر چو منصور جفاکار ندید         کس چو او ظلم دراین دهر غم آباد نکرد         ستم وجور به فرزند نبی یعنی چه ؟  این تطاول به جهان غیر زنا زاد نکرد           حب جاه است که آرد به جهان استبداد        مستبدانه دلی را زغم آزاد نکرد        ششمین حجت حق جعفر صادق را خواند         نیمه شب در بر و شرم از رخ اجداد نکرد         تا مجسم نشدش ختم رسل پیش نظر          دست کوته زسر اشرف ایجاد نکرد                         تا که تهدید نگردید از آن هادی کل           دل غمدیده ی ذریه ی او شاد نکرد           لاجرم شد پی تکریم واز او عذر بخواست      لیک جزظلم وستم بر شه امجاد نکرد          آذراز قصه ی مسمومی آن شه می گفت:    کرد منصور چنان ظلم که شدادنکرد---به نقل از دیوان آذر -جلد دوم -ص 100-- 

فلک از روز ازل جور بخوبان دارد        با عزیزان خدا کینه وطغیان دارد             گر سر کینه وری نیست فلک را زچه رو          این همه جور وستم بهر امامان دارد

خاصه بر جعفر صادق ششمین حجت حق         بین زمنصور جفا جو ، چه بدوران دارد         نیمه شب می طلبد حجت حق را بحضور        زانکه با سبط پیمبر سر عدوان دارد          شه ستاده بسر پا ونشسته منصور          غضب آلوده سخن با شه خوبان دارد          آن چه با خشم وستم گفن به آن خسرو دین

دید بر رد یکایک همه برهان دارد         دست آوردسوی تیغ پی قتل وبدید          مصطفی حاضر واحوال پریشان دارد          تا سه موبت همیش قصد بآزارنمود     دید هر دفعه غضب ختم رسولان دارد          آن شب از قتل شه کشور ایمان بگذشت         مصلحت دید که آن واقعه پنهان دارد        عاقبت زهر ستم داد بر آن سرور دین           زاین عزا خلق جهان دیده ی گریان دارد           صاحب مذهب اسلام دفین شد به بقیع           آذر این شور ونوا بهر غریبان دارد.

---به نقل از دیوان آذر خراسانی -= جلد دوم -ص99-100  

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 خرداد 1400برچسب:در شهادت امام صادق + در مصیبت امام صادق , توسط محمدحسن اسایش

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد