
مگذارکه در عشق تو رسوا گردم اي صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است - ياالله
17-يارب سبب حيات حيوان بفرست وز خوان کرم ، نعمت الوان بفرست
از بهر لب تشنه ي طفلان نبات از سينه ي ابر ، شير باران بفرست. يا الله
18-اي خالق خلق رهنمايي بفرست بر بنده ي بي نو، نوايي بفرست
کار من بيچاره ، گره در گرهست رحمي بکن وگره گشاي بفرست. ياالله
19-راه تو به هرروش که پويند خوش است وصل توبه هر جهت که جويند خوش است
روي تو به هر ديده که بينند نکوست نام تو به هرزبان گويند خوش است. يا الله
20-تا مهر ابوترا ب دمساز من است حيدر به جهان ،همدم وهمراز من است
اين هردو جگرگوشه ، دوبا لند مرا مشکن بالم که وقت پرواز من است. ياالله
21-من بي تو دمي قرار نتوانم کرد احسان تورا ،شمار نتوانم کرد
گربر تن من ، زبان شود هرمويي يک شکر تواز هزار نتوانم کرد. يا الله
22- شب خيز که عاشقان به شب راز کنند گرد دروبام دوست ، پرواز کنند
هرجاکه دري بود ، به شب در بندند الا دردوست را ، که شب باز کنند. ياالله
23-يارب به دونور ديده ي پيغمبر يعني به دوشمع دودمان حيدر
برحال من از عين عنايت بنگر دارم دارم نظر آنکه من نيفتم زنظر. 24-يارب زکرم بر من درويش نگر در من ، منگر در کرم خويش نگر
هرچند نيم لايق بخشايش تو برحال من خسته ي دل ريش نگر. يا الله-
25-يارب در دل به غير خود جامگذار در ديدهي من گرد تمنا مگذار
گفتم گفتم زمن نمي آيد کار رحمي رحمي مرا به من وامگذار. ياالله
26-مجنون وپريشان توام ، دستم گير سرگشته وحيران تو ام ف دستم گير
هربي سروپا چو دسگيري دارد من بي سر وسامان توام ،دستم گير.ياالله
27-اي سر تو در سينه ي هر محرم راز پيوسته در رحمت تو بر همه باز
هرکس که به درگاه تو آورد نياز محروم زدرگاه تو کي گردد باز. يا الله
28-در هر سحري با تو هميگويم راز بر درگه تو همي کنم عرض نياز
بي منت بندگانت اي بنده نواز کارمن بيچاره ي سرگشته بساز. ياالله
29- الله به فرياد من بيکس رس فضل وکرمت يار من بيکس بس
هرکس به کسي وحضرتي مي نازد جز حضرت تو ندارد اين بيکس کس. ياالله
30-اي جمله ي بيکسان عالم را کس يک جو کرمت تمام عالم را بس
من بيکسم وتو بيکسان راياري يارب تو به فرياد من بيکس رس .يا الله
31-اي واقف اسرارضمير همه کس در حالت عجز، دستگير همه کس
يارب تو مرا،توبه ده وعذر پذير اي توبه ده وعذرپذير همه کس. يا الله
32-دارم گنهي زقطره ي باران بيش ازشرم گنه فکنده ام سر در پيش
آوازآيدکه سهل باشد درويش تو در خور خود کني ومادر خور خويش. ياالله
33- يارب من اگر گناه بي حد کردم دانم به يقين که بر تن خود کردم
از هر چه مخالف رضايتو بود برگشتم وتوبه کردم وبد کردم. يا الله
مناجات سحريا شوخواني در روستاي کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-يارب تو چنان کن که پريشان نشوم محتاج برادران وخويشان نشوم
بي منت خلق خود مرا روزي ده تا از درتو بر در ايشان نشوم. يا الله
35-يارب زقناعتم توانگر گردان وز نور يقين دلم منور گردان
روزي من سوخته ي سرگردان بي منت مخلوق ميسر گردان. ياالله
36-يارب ز دو کون بي نيازم گردان وز افسرفقر سر فرازم گردان
در راه طلب محرم رازم گردان زان ره که نه سوي توست بازم گردان. يا الله
37-يارب زکمال لطف خاصم گردان واقف به حقايق خواصم گردان
از عقل جفاکار، دل افگار شدم ديوانه ي خود کن وخلاصم گردان . يا الله
38-برگوش دلم زغيب آواز رسان مرغ دل خسته رابه پرواز رسان
يارب که به دوستي مردان رهت اين گمشده ي مرا به من باز رسان. يا الله
39-يارب تو مرا ،به يار دمساز رسان آوازه ي دردم به همآواز رسان
آنکس که من از فراق او غمگينم اورا به من ومرا به اوباز رسان. يا الله
40-اي خالق ذوالجلال واي بارخداي تا چند روم در بدر وجاي به جاي
يا خانه ي اميد مرا ،در بربند يا قفل مهمات مرا در بگشاي. يا الله
41-يارب نظري برمن سر گردان کن لطفي به من دل شده ي حيران کن
با من مکن آنچه من سزاي آنم آنچ ازکرم ولطف توزيبد آن کن. ياالله
42-يارب يارب کريمي وغفاري! رحمان ورحيم وراحم وستاري
خواهم که به رحمت خداوندي خويش اين بنده ي شرمنده فرو نگذاري. يا ا لله*
*-اشعار فوق که درسه قسمت تقديم کاربران عزيز شد هر شب سحرگاهان ياهنگام سحر تعدادي ازاين ابيات توسط شوخوانان يامناجات خوانان در پشت بام مسجد وياچندبام بلند روستا خوانده ميشد وسينه به سينه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان ياد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدياد مي دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بيدار کردن مردم خوانده شود وهيچ کس هم نمي دانست که اين اشعاراز چه کسي است وميگفتند ازقديم بزرگان آن را ميخوانده اند وديگران وجوانان آن را از قديمي تر ها ياد ميگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زياد وجسجوي فراوان تعدادي از اين ابيات را در رباعيات ابوسعيد ابي الخيريافتم وتعداد کمتري راهم در ميان رباعيات خواجه عبدالله انصاري مشاهده کردم.با آرزوي سعادت براي همه ي روزه داران.محمد حسن اسايش--------باسمه تعالي -------
-----مراسم نيمه رمضاني در روستاي کوچ نهارجان بيرجند--------------
يکي از مراسم زيبايي که درماه رمضان درروستاي کوچ نهارجان وبسيار ي از روستاهاي ديگر شهرستان بيرجند انجام مي گيرد .مراسم نيمه رمضاني است به شرح ذيل انجام ميگيردوحال وهوايي دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتي افرا د سي تا چهل ساله هم در آن شرکت ميکنند .وبه شرح زيراست .ابتدا درشب ميلاد امام حسن مجتبي که نيمه ماه رمضان است ساعتي که از غروب مي گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در ميدان روستا جمع ميشوند وچند صلوات ميفرستند تا ديگر جوانان هم به آنهابپيوندندووقتي جمعيت زياد شد ازيک سمت ده ويا از بالاي روستا شروع مي کنند ودر در ب هر منزل اشعاري را ميخوانند ودر پايان صاحب خانه مواد خوراکي مثل گردو يا بادام يا شکلات يا نخود وکشمش ويا مواد خوراکي ديگر واگراين مواددر خانه نبود مبلغي پول به جوانان هديه مي دهند ودر آخرسر که همه ي منازل به پايان رسيد وکيسه ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بين افراد تقسيم مي کنند البته اگر چند جوان زيرک آن را نربايند وديگران را قال نگذارندکه اگر هم اين کار را انجام دهند از باب شوخي است ومي خواهند شادي ونشاط بيشتري به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادي کنند.اما نحوه ي انجام مراسم چنين است:يک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهايي شروع به نام بردن اسم صاحب خانه مي کند و مثلا مي گويد :حاجي غلامحسين رابلند کنيد.همه افراد همصدا جواب مي دهند :آمين وبازهمان فرد سردسته ادامه مي دهد:بارنگ سرخ .همه باز مي گويند :آمين.با مشت پر.آمين واو ادامه مي دهد: بازن وبچه .همه مي گويند:آمين .بااشتر کجاوه .آمين.برسانيد به حج وکربلا .همه مي گويند : آمين.چون به پايان دعاي اوليه رسيدند همه ي افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذيل ذيل ميکنند :رمضان آمدآمد رمضان رمضان آمد با سيصد سوار چوب برداشته که يا روزه بدار -روزه ميدارم لاغر ميشوم -گر نمي دارم کافر مي شوم حق يامحمدمحمد يا علي حق يامحمد -حسين بن علي حق يامحمد .2-آندم که سر حسين ره بر نيزه زدندحق يامحمد مرغان هوا به چهارطرف خيمه زدند حق يامحمد .مرغان هوا وماهيان در ياحق يامحمد از بهر حسين چوسنگ برسينه زدند حق يامحمد محمديا علي حق يامحمد .حسين بن علي حق يا محمد .3-
سرسنگ آجين سنگ افتيده هل علي ميرزا به جنگ افتيده حق يامحمد .هل علي ميرزا کو لشکر توحق يامحمد.کفتران خيمه زده بر سر تو حق يامحمد محمديا علي حق يامحمد حسين بن علي حق يامحمد .
4-اين سرا از کيست روبر باده حق يامحمد يک پسر دارند نودوماده حق يامحمد .اين سرا از کيست روبر روزه حق يامحمد .يک دختردارند او گلدوزه حق يامحمد محمد يا علي حق يا محمد حسين بن علي حق يامحمد.
5اين سرا از کيست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .اين سرا از کيست دهلونه دراز ما طمع داريم بشقاب پياز حق يامحمد. محمد يا علي حق يامحمد.حسين بن علي حق يامحمد .6-اين سرااز کيست خش خش ميايه(مي آيد) .طبق نقره وکشمش مييايه (مي آيد) .اين سرا از کيست حوضي کنده اند دشمنان اينار(اينهارا) بوج کنده اند
حق يا محمد محمد يا علي حق يا محمد .حسين بن علي حق يا محمد .در اين جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پايان مي رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روي سيني آماده کرده وبه انبار دارگروه يا سر دسته ي گروه تقديم وهديه مي کند وگروه روانه ي منزل بعدي ميگرددتا همين مراسم را بر درب منازل همه اهل روستاتکرار کنند وهديه شان را بگيرند ودرآخر سرهم بين افراد عادلانه تقسيم کنند وشب به پايان رسد.البته گاهي بعضي افراد ازباب شوخي وسرگرمي در آخرکار کيسه حاوي مواد خوراکي را درمي ربايندوفرار مي کنند ودقايقي ديگران دنبال آنها مي گردند تاربايندگان را پيدا کنند ووقتي آنها را پيدا کردند موادرا با خنده وشادي ونشاط بيشتري بين افراد تقسيم مي شود ومراسم بپايان ميرسد وهمگي به خانه هايشان با شور وشادي وشعف باز مي گردند تابراي سحري ديگر آماده شوند .اين شرح مختصر مراسم نيمه رمضاني بود در روستاي کوچ نهارجان بيرجند .محمد حسن اسايش..-----
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-




مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دين به به گشته جشن ميلاد مير مومنين به به
بيت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد از پرتورخسار فرمانده ي دين به به
اي شيعه نما شادي ، آمد از خدا هادي رهنماي دنيا و روز واپسين به به
چشم مصطفي روشن ، عالم همه شد گلشن زآفريدگار اورا آمد آفرين به به
فوج ملک از بالا، ذکر يا علي گويا دسته گل بر افشانندبر روي زمين به به
بر قدوم آن سرور، ريز شد گل احمر لا حول ولا بر آن فرخنده جبين به به
رمز هل اتي آمد ، حجت خدا آمد بر خاتم پيغمبر آمده نگين به به
گل نما نثار امشب ، بر قدوم يار امشب خانه زاد حق آمد بر ياري دين به به
نقل ها بر افشانيد ، مدح ومنقبت خوانيد دست حق عيان آمد ، خوش ز آستين به به
قلب (کربلايي) شاد ، زاين جشن وازاين ميلاد از لحد کند فرياد ، تاروز پسين به به --
--نقل ازصص 61-62 شکوفه هاي غم -جلد اول-نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران ----
---(سرود در ولادت علي ابن ابيطالب عليه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراساني----
مژده زميلاد ولي خدا شاه ولايت علي مرتضي مژده زميلاد ولي خدا شاه ولايت علي مرتضي مژده زميلاد شه ملک دين حجت حق مظهر جان آفرين مفخر ايجاد وولي مبين
شير خدا وارث خيرالوري شاه ولايت علي مرتضي-----مژده زميلاد شه انس وجان
نور خدا سرور کون ومکان شاه هدي آيت امن وامان اصل ولا قاسم ناروجنان
حبل متين لنگرارض وسما شاه ولايت علي مرتضي ----
مژده زميلاد شه بوالحسن مظهر الطاف حي ذوالمنن وارث علم نبي موتمن
محور دين شاه زمين وزمن فارس صفدر شه خيبر گشا شاه ولايت علي مرتضي---
مژده که عالم همه گلزار شد دشت ودمن تحتهاالانهار شد کون ومکان مطلع انوار شد
جلوه کنان والد اطهار شد شد متولد شه ملک ولا شاه ولايت علي مرتضي---
مژده ي رحمت به همه شيعيان خاصه بر احباب وهمه دوستان گشت عيان جامع سر نهان
ماه رخ مرتضوي شد عيان گشت عيان همسر خيرالنسا شاه ولايت علي مرتضي---
--نقل از جلد اول ديوان آذر خراساني -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسي -انتشارات طوس مشهد ---
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-




مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دين به به گشته جشن ميلاد مير مومنين به به
بيت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد از پرتورخسار فرمانده ي دين به به
اي شيعه نما شادي ، آمد از خدا هادي رهنماي دنيا و روز واپسين به به
چشم مصطفي روشن ، عالم همه شد گلشن زآفريدگار اورا آمد آفرين به به
فوج ملک از بالا، ذکر يا علي گويا دسته گل بر افشانندبر روي زمين به به
بر قدوم آن سرور، ريز شد گل احمر لا حول ولا بر آن فرخنده جبين به به
رمز هل اتي آمد ، حجت خدا آمد بر خاتم پيغمبر آمده نگين به به
گل نما نثار امشب ، بر قدوم يار امشب خانه زاد حق آمد بر ياري دين به به
نقل ها بر افشانيد ، مدح ومنقبت خوانيد دست حق عيان آمد ، خوش ز آستين به به
قلب (کربلايي) شاد ، زاين جشن وازاين ميلاد از لحد کند فرياد ، تاروز پسين به به --
--نقل ازصص 61-62 شکوفه هاي غم -جلد اول-نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران ----
---(سرود در ولادت علي ابن ابيطالب عليه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراساني----
مژده زميلاد ولي خدا شاه ولايت علي مرتضي مژده زميلاد ولي خدا شاه ولايت علي مرتضي مژده زميلاد شه ملک دين حجت حق مظهر جان آفرين مفخر ايجاد وولي مبين
شير خدا وارث خيرالوري شاه ولايت علي مرتضي-----مژده زميلاد شه انس وجان
نور خدا سرور کون ومکان شاه هدي آيت امن وامان اصل ولا قاسم ناروجنان
حبل متين لنگرارض وسما شاه ولايت علي مرتضي ----
مژده زميلاد شه بوالحسن مظهر الطاف حي ذوالمنن وارث علم نبي موتمن
محور دين شاه زمين وزمن فارس صفدر شه خيبر گشا شاه ولايت علي مرتضي---
مژده که عالم همه گلزار شد دشت ودمن تحتهاالانهار شد کون ومکان مطلع انوار شد
جلوه کنان والد اطهار شد شد متولد شه ملک ولا شاه ولايت علي مرتضي---
مژده ي رحمت به همه شيعيان خاصه بر احباب وهمه دوستان گشت عيان جامع سر نهان
ماه رخ مرتضوي شد عيان گشت عيان همسر خيرالنسا شاه ولايت علي مرتضي---
--نقل از جلد اول ديوان آذر خراساني -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسي -انتشارات طوس مشهد ---
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

البشارت که عيان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ي عصمت رخ جانان آمد
سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ي دين روشن از نور رخش عالم امکان آمد
دختر ختم رسل هادي کل ،شاه سبل از پسرده عيان چون مه کنعان آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا بزمين بهر ديدار رخش خرم وخندان آمد
عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوي زهرا زجنان حوري وغلمان آمد
ساره وآسيه ومريم وکلثوم زبهشت از پي خدمت آن زهره ي تابان آمد
آنچنان نور رخ دخت نبي جلوه نمود که قصور همه ي مکه نمايان آمد
نه همين مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک يکسره رخشان آمد
شده از مکه همان نور نمايان که بطور سالهادر طلبش موسي عمران آمد
بهر اين نور که در صلب خليل الله بود نارنمرود به يک لحظهگلستان آمد
گر نبردي بزبان نوح نبي نامش را کي نجات از يم وگرداب وزطوفان آمد
يوسف مصر گراين نام نخواندي بزبان کينجاتش زچه وگوشه ي زندان آمد
چون نيايد زازل تابه ابد همتايش همسرش شير خدا حامي قر آن امد
زين دودرياي فضيلت که بهم شد واصل خارخ از ايندو نکو لولوء و مرجان آمد
نه همين ام ابيها نبي اش خوانده زحق ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد
شب مولود مهين دخت نبي فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد
تاکه تبريگ بگويد بجهان شيعه {کربلايي} زسوي نوحه سرايان آمد
اثر طبع شاد روان نادعلي کربلايي-پدر سه شهيد -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص63-64--انتشارات خزر -بوذرجمهري سابق (15خردادفعلی)----
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

البشارت که عيان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ي عصمت رخ جانان آمد
سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ي دين روشن از نور رخش عالم امکان آمد
دختر ختم رسل هادي کل ،شاه سبل از پسرده عيان چون مه کنعان آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا بزمين بهر ديدار رخش خرم وخندان آمد
عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوي زهرا زجنان حوري وغلمان آمد
ساره وآسيه ومريم وکلثوم زبهشت از پي خدمت آن زهره ي تابان آمد
آنچنان نور رخ دخت نبي جلوه نمود که قصور همه ي مکه نمايان آمد
نه همين مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک يکسره رخشان آمد
شده از مکه همان نور نمايان که بطور سالهادر طلبش موسي عمران آمد
بهر اين نور که در صلب خليل الله بود نارنمرود به يک لحظهگلستان آمد
گر نبردي بزبان نوح نبي نامش را کي نجات از يم وگرداب وزطوفان آمد
يوسف مصر گراين نام نخواندي بزبان کينجاتش زچه وگوشه ي زندان آمد
چون نيايد زازل تابه ابد همتايش همسرش شير خدا حامي قر آن امد
زين دودرياي فضيلت که بهم شد واصل خارخ از ايندو نکو لولوء و مرجان آمد
نه همين ام ابيها نبي اش خوانده زحق ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد
شب مولود مهين دخت نبي فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد
تاکه تبريگ بگويد بجهان شيعه {کربلايي} زسوي نوحه سرايان آمد
اثر طبع شاد روان نادعلي کربلايي-پدر سه شهيد -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص63-64--انتشارات خزر -بوذرجمهري سابق (15خردادفعلی)----
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

البشارت که عيان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ي عصمت رخ جانان آمد
سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ي دين روشن از نور رخش عالم امکان آمد
دختر ختم رسل هادي کل ،شاه سبل از پسرده عيان چون مه کنعان آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا بزمين بهر ديدار رخش خرم وخندان آمد
عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوي زهرا زجنان حوري وغلمان آمد
ساره وآسيه ومريم وکلثوم زبهشت از پي خدمت آن زهره ي تابان آمد
آنچنان نور رخ دخت نبي جلوه نمود که قصور همه ي مکه نمايان آمد
نه همين مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک يکسره رخشان آمد
شده از مکه همان نور نمايان که بطور سالهادر طلبش موسي عمران آمد
بهر اين نور که در صلب خليل الله بود نارنمرود به يک لحظهگلستان آمد
گر نبردي بزبان نوح نبي نامش را کي نجات از يم وگرداب وزطوفان آمد
يوسف مصر گراين نام نخواندي بزبان کينجاتش زچه وگوشه ي زندان آمد
چون نيايد زازل تابه ابد همتايش همسرش شير خدا حامي قر آن امد
زين دودرياي فضيلت که بهم شد واصل خارخ از ايندو نکو لولوء و مرجان آمد
نه همين ام ابيها نبي اش خوانده زحق ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد
شب مولود مهين دخت نبي فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد
تاکه تبريگ بگويد بجهان شيعه {کربلايي} زسوي نوحه سرايان آمد
اثر طبع شاد روان نادعلي کربلايي-پدر سه شهيد -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص63-64--انتشارات خزر -بوذرجمهري سابق (15خردادفعلی)----
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

ي دخت رسول! نوبر آوردي از بهرعلي تو دختر آوردي
اي زوج علي ،دختر طاها! خوش کودک نيک منظر آوردي
اي جان بفدات کز يم عفت از گوهر ناب بهتر آوردي
بر ياري پيشواي انسانها الحق که نمونه خواهر آوردي
گلزار رسول را تو ازاين گل احسن که نکو معطر آوردي
اي زهره ي آسمان خوش بختي آفاق همه منور آوردي
بهر حسنين از ولي حق غمخوار ومعين وياور آوردي
دربحر ولاي ساقي کوثر از آب حيات بهتر آوردي
نازم بتو اي شفيعه ي محشر زينت ده روز محشر آوردي
ايطاهره ي مطهر ، اي زهرا ! بر دين رسول زيور آوردي
از شاه نجف ، کننده ي خيبر يک فاتح فتح پرور آوردي
آري بشکست کاخ استبداد مانند علي سخنور آوردي
يک دختر قهرمان زشير حق از بهر جهاد اکبر آوردي
از باب علوم کشور دانش يک عالمه ي مظفر آوردي
از بهر دفاع حق فرزندت بر ديده ي کفر اژدر آوردي
زاين دختر قهرمان بي همتا مشتي بدهان کافر آوردي
در ماه نکو ، زرحمت ايزد زينب زبراي حيدر آوردي
اي مادر يازده ولي حق بر فلک نجات لنگر آوردي
از بهر اسيران ديار غم غمخوار بجاي مادر آوردي
بر بيکسي حسين مظلومت آيت بجهاد اکبر آوردي
اي(کرببلايي ) از سر اخلاص بر طوطي طبع شکر آوردي
-اثر طبع شاعر معاصرومداح اهلبيت -مرحوم شادروان -ناد علي کربلايي -پدر سه شهيد-به نقل از کتاب سوم -ارمغان کربلا -صص 99-100-انتشارات خزر -خيابان پانزده خرداد تهران (بوذرجمهري سابق)--
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد
بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد
همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد
نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد
دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد
نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد
نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد
زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد
چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد
قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد
ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد .
اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-۵۵-۵۶ -چا پ سوم -۱۳۴۸ شمسی انتشارات طوس----------
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-


درولادت امام حسن عسکری :مژده که شد چهره نما عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده که در جلوه رخ یار شد
جلوه کنان مظهر دادار شد حسن حسن باز پدیدار شد کون ومکان مطلع الانوار شد
گشت زرخ پرده گشا عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده به یاران که حسن آمده
عسکری آن فخر زمن آمده خرمی دهر کهن آمده8 آز مه رخ پرده فکن آمده
کرده عیان ماه لقا عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده که در هشتم ثانی ربیع
گشته عیان عارض بدرعسکری شکر خداوند بصیر وسمیع کزرخ آن شمس مقام رفیع
داده در ایجاد صفا عسکری گشت عیان نور خدا عسکری مژده کهپیری جهان شد جوان
گشت منور همه کون ومکان شد متولد شه با عز وشان شبل نقی والد شاه زمان
نور خداشمس هدی عسکری گشت عیان نور خدا عسکری ---
به نقل از دیوان آذر جلد دوم-ص138-چاپخانه طوس مشهد -1382 هجری قمری----
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-


مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبی اکرم است
مزده که مسروری عالم رسید خرمی عالم وآدم رسید
هادی کل ُ سید خاتم رسید منجی عالم شه اکرم رسید
خرم از او خاطره ی عالم است عید سعید نبی اکرم است----
مزده که بی پرده رخ یار شد جلوه ی محبوب پدیدارشد
کعبه از او مطلع انوار شد دشت ودمن تحت الانهار شد
عالم ایجاد از او خرم است عید سعید نبی اکرم است----
مزده که شد نور خدا آشکار یافت تولد شه ملک وقار
احمد محمود شه تاجدار آنکه به ایجاد بود شهریار
اهل ولا خرمی عالم است عید سعید نبی اکرم است ---
مژده که پیر فلک آمد جوان گشت منور همه کون ومکان
از رخ دلجوی شه انس وجان فخر بشر خاتم پیغمبران
آنکه از او فخر بنی آدم است عید سعید نبی اکرم است
جاد اول دیوان آذر خراسانی (حاج سید غلامرضا آذر حقیقی-چاپ افست اسلامیه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسی
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ده مژده که ختم انبیا ظاهر شد انوار تجلی خدا ظاهر شد
فرمان محمدا رسول الهی بهرش زکریم ذوالعطا ظاهر شد
--ص28 -ارمغان کربلا -نادعلی کربلایی-انتشارات خزر-تهران-----------
-----------------------------(خورشیدسعادت)------- ---------------------
البشارت که بما صبح سعادت آمد مفخر کون ومکان باعث خلقت آمد
روشن از نور جمالش همه ی عالم شد عقل کل ختم رسل مظهر رجمت آمد
نبی مکی امی زپس پرده ی غیب از پی راهنمایی وهدایت آمد
کلبه ی بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت که به آ غوش من آن شمس سعادت آمد
طاق کسری عجم طاقت دیدار نداشت جاری از رود سماوی ،ید عصمت آمد
لات واصنام بخاک از سر خجلت افتاد سرنگون تخت شهان زان ید قدرت آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا به زمین شادمان ،تلبیه گو بهرزیارت آمد
رانده ابلیس شد از عالم بالا گفتا این چه شودیست مگر روز قیامت آمد
گفت جبریل جوابش که زسر حد کمال شافع محشر وفرمانده ی امت آمد
باد ، گو مژده رساند بسلیمان جهان که شه عرش مکان ،حامل رفعت آمد
یوسف مصر دگر حسن فروشی نکند چون که بیند بجهان کان ملاحت آمد
دگر از حاتم طایی نتوان گفت سخن زانکه بهر کرم و لطف وسخاوت آمد
زکمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا احسن الله وتبارک بشهادت آمد
حامل حکم خدا فخریه بنماید چون خادم درگه آن شمس ولایت آمد
مدح اوزینت قرآن الهی باشد فرق او مفتخر تاج نبوت آمد
آیه آیه همه ی معنی قرآن کریم شاهد خوبی این منجی امت آمد
هم به انجیل وزبور وصحف وتوراتش مدح وتوصیف محمد زدرایت آمد
تهنیت باد به افراد مسلمان جهان نقطه ی مرکزی روز شفاعت آمد
(کربلایی) زگدایی در خانه ی او شکر لله که دلت کنج محبت آمد---
----به نقل از ارمغان کربلا(کتاب سوم) نادعلی کربلایی-انتشارات خزر -تهران-محمد حسن اسایش
23:06:56
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-