دوبیتی هاکه در محل به آن چهار (چار) بیتی گفته می شود وانواع عاشقانه ودررابطه با موضوعات وابسته بکار یا زندگی انسانها دارد ودر محلهای مختلف از جمله در پشت کار قالی بافی ویا در شب نشینی ها ویا درروزهای دروی گندم ویا در هنگام آبیاری ویا علف چینی خوانده می شوند وگاهگاه از زبان عاشق ومعشوق خوانده می شوند ونیز فراقی ها که باز اززبان عاشق ومعشوق ویا مادر وفرزند ویا برادر وخواهر دور از یک دیگر خوانده می شوند واکثرااز فراق وجدایی ویا دوری از وطن وغربت سخن می گویند ودر شب نشینی ها ویا شبهای عروسی ودامادی ویا در هنگام کار خرمن کوبی ویا کار قالی بافی ویا کاردرمزرعه خوانده می شوند واکثر اوقات دو نفر در جواب یک دیگر می خوانند بسیار گسترده وفراوانند وکسی نمی تواند همه ی آنهارا بیاد داشته ویا شمارش کند ومن تا جایی که در خاطر دارم ویا به آن دسترسی داشته ام گزیده ای از آنهارا درذیل برای برنامه فرهنگ مردم به نگارش می آورم ناگفته نماند که در بیرجند وکوچ به مجالس شب نشینی (آتشانی یا اءتشونی- به فتح همزه اول وسکون همزه دوم ) گفته می شود واما دوبیتی ها وفراقی های روستای کوچ:
1-خداوندا خداوند جهانی خداوند زمین وآسمانی خداوندا تو پیران بیامرز جوانان را بکام دل رسانی
2-خدایا دل دونیمه دل دو نیمه فراق راه دور هیچ کس نبینه(نبیند)
فراق راه دوری که مو (من) دیدم مسلمان نشنوه ( نشنود) کافر نبیه (نبیند )
3-محمد را جمال پاک صلوات بر آن خورشید نه افلاک صلوات
امیرالمومنین ، اولاد اورا بلند وبی حد وبی باک صلوات
4-علی ر(را) دیدم علی ردر خواب دیدم علی ر(را) در مسجد ومحراب دیدم
علی را کی شناسد هر منافق علی ر(را)در رخت عالم تاب دیدم
5-خدا کرده که مو (من) دور از تو باشم بغم باریکتر از موی تو باشم (به ضم ش)
خدا داده به تو حسن وجمالی که مو (من) در حسرت روی تو باشم
6-ستاره سرزد و بیدار بودم بپای رخنه ی دیوار بودم
ستاره ی صبح صادق که اثر کرد هنوز در انتظار یار بودم (به ضم دال تلظ کنند)
7-هوا گرم است وسر سایه میآیه صدای کل کل پایه می آیه (می آید)
صدای کل کل پایه نه چندان صدای کفش جانانه می آیه
8- دو تا یار دارم ویک نیمه ی دل میان هر دو دو افتاده مشکل خداوندا تو این دل را دو تا کن به هریک می دهم یک نیمه ی دل
9-شب مهتاب ومهتاب دش من مو (من) دو زلف یار طوق کردن مو
خداوندا تو تاریکی بپا کن که تاریکی رفیق وهمدم مو (من)
10-درو را با سر دشت می کنم مو (من) تورا می بینم وغش می کنم مو (من)
همون(همان) خاکی که از کفشات بریزه همون را سرمه ی چشم می کنم مو
11-صدا کردی بقربان صدایت ببرم چادری تا ساق پایت
ببرم چادری کوتاه نباشه (نباشد ) که نامحرم نبینه دست وپایت
12-هوا گرم است وگرمی می کنه دل هوای حوض سنگی می کنه دل
هوای حوض سنگی را نه چندان هوای سر بلندی می کنه دل
13-رمه در کال ومو پایین کالم رمه چرخ میزنه مو بی خیالم
خدایا گرگ گرسنه زود بمیره که هر شو می بره مال حلالم
14-الا بابا که خود کردی کلانم بدست خود زدی آتش بجانم
زبان زرگری گفتی بله کن بله کردم که خشک می شد زبانم (گویند این دو بیتی را هنگام رفتن دختر به خانه شوهر عروس در هنگام خداحافظی با پدرش می خواند )
15-مو مرغی بدم میون مرغان شما سنگ بزدی(بزدید) پریدم از بام شما
سنگی بزدی (بزدید) بال موره (منرا) بشکستی ( بشکستید) مواهل بدم به گفت وفرمان شما
( گویند این دو بیتی را دختر هنگام خداحافظی با مادر ورفتن به خانه شوهر می خواند وگله ودرد دل خودرا با پدر ومادر بیان می کند )
16-چنو ( چنان ) ناله مکن که جان ندارم توانای ناله ی سوزان ندارم
چنو( چنان ) باران غم باریده بردل که مو درد تورا درمان ندارم
17- بیا تا ما وتو همراز باشیم چو کفتر بر گلوی چاه باشیم
اگر کفتر نناله ما بنالیم زحال یک دیگر آگاه باشیم
18-سیه طالع زمادرزاده بودم به غم های جهان افتاده بودم
در آن روزی که طالع می نوشتند یقین مو از قلم افتاده بودم
19-برخیز ته(تا) برم(بریم = برویم) ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر ومو دامن تو
جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو
20-سرت بردار تا مو رویت بینم کمند طاق ابرویت ببینم
کمند طاق ابرو گرد گرفته بده دسمال ته مو گردش بگیرم
21-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ناله ی زار
نمی دونم کدام خانه خرابی کلید راه غربت را به مو(من)داد
22- راه غربت مرا بجان آورده گوشتای موره(مرا ) به استخوان آورده
بهره نخوره زخانمان وفرزند هرکس که جدایی به میان آورده
23-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جدایی مثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ای عزیز مهربون چون تو رفتی ازبرمو(من) عمر مو (من) بی حاصل است
24-چرا سر گشتگی بنیاد کردید مرا با ناله و فریاد کردید
مگر مهر علی دردل نداشتید که ایام گذشته ر(را) یاد کردید ( بجای کردیدلفظ( کردی) به فتح کاف وسکون ر وفتح دال وسکون یاو تلفظ کنند که صیغه جمع واحترام آمیز است ).
25-دلی دارم ، دلی دارم پر از غم نه یک جو می کنم غم از دلم کم
نه دستم می رسد که گل بچینم نه آن سرو بلند سر می کند خم
26- گل سرخم گل سرخ الاله بدنبالت کشم صد آه وناله
اگر یک شب بیایی ور سرایم خودم ساقی شوم ، چشمم پیاله
27-خودم مرواریم، در می شناسم میون خارها ، گل می شناسم
خودم سوداگر کل هراتم (جهانم) زن مقبول به چادر می شناسم
28-بیابون گشته راه این ول من غمانت کارکرده ور دل مو (من)
دعایی می کنم باران نباره که سرما خورده ای برگ گل مو (من)
29-دلم خواهه نشینه روبرویت بدست خود زنم شانه به مویت
خدا تخت سلیمانی به من داد همون روزی که کردم گفتگویت (گفتگوکردن = خواسگاری کردن )
30-نوشتم بر درو دیوار باغت که روز عید می آیم سراغت
برایت کفش وانگشتر میارم اگر راضی بشه نه نه ی چاقت (= منظور مامان چاق هست )
31-نگار مو نشسته پای دیوار نمی دانه غلاج درد بیمار
علاج درد بیمار یک طبیبی است علاج درد عاشق دیدن یار
32-بیا مرغ سفید سینه چاکم اگر امشو (امشب) نیایی مو (من) هلاکم
اگر امشو (امشب ) نیایی تا خروس خوان خروس خوان دگر مو (من) زیر خاکم
33-هلا دختر دو چشم زاغ داری سبد در دست ومیل باغ داری
سبد دردست ، میل باغ ما کن سرم را بشکن ودردم دوا کن
34-کسی که عاشقه مست وملنگه در خلوت خونه مثل پلنگه
خموشی که نمی تون خورد نان در امر عاشقی خیلی زرنگه
35-کسی که عاشق است ازجان نترسد زبند وکنده وزندان نترسد
دل عاشق مثال گرگ گشنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
36- اگر یار منی یک جو نخور غم بده دستت بدستم ، خاطرت جمع
نیم نامردکه بد قولی نمایم به قرآنی که می خوانم دمادم -
37-چنان مهرت به قلب مو اثر کرد مرا از عالم هستی بدر کرد
نگار مو نشسته بر لب جو عجب دستمال مشکینی بسر کرد
38- نگین انگشتری دارم بنامت میان هر دو لب گیرم سراغت
اگر پنج بوس دهی امروز بعاشق دعای جالبی خم کرد (خواهم کرد ) بجانت
39-سه ماه بعد عید سال نو شد به خوش بختی که ایام درو شد
پسر در پشت زین وسایه ی چتر بمیرم بر کسی که بر مو، دتو شد (= تبکرد )
40-دوتا لیمو فرستاده ول مو (گل مو) برای صبر و آرام دل مو
چقدر صبر وچه بس زحمت کشیدم ول بالا بلند عاقل مو
41-دلم تنگ است برای دیدن تو برای چشمان وآن خندیدن تو
دلم تنگ است برای شبهای مهتاب بروی تخت خواب ، خوابیدن تو
42-یتوی خانه ی بیرجند اسیرم هوای جای پات کرده مریضم
کسی نیسته که پرسد حال زارم غریب وبیکسم ، هیچ کس ندارم
43-اگر خشخاش گرده استخوانم همان قولی که دادم با زبانم
اگر صد سال دیگر زنده باشم تو باشی دلبر شیرین زبانم
44-رضا هستم که مو سیخ پخل شم (شوم) بتوی مشت ابرو برکمند شم
چنان مهرت فتاده در دل مو که مو از لیلی و مجنون بتر شم
45-نسایو سرمه در چشم چپ تو طلا می پاشد از کنج لب تو
طلا می پاشد خروار به خروار به مثقال می فروشد مادر تو --- پخل در بیت اول شماره 44 : ساقه گندم راگویند که درساخت پالان الاغ از آن استفاده می شود ---
46-به پشت بام درخت بید دارم به درگاه خدا امید دارم
به درگاه خدا امید تا کی ؟ ترا بر دیگری کی دید دارم ؟
47-کسی چون من غریب در این وطن نیست گرفتار غم ودردو محن نیست
نه تنها، در غریبی در امانم کسی چون با خبر ازدرد من نیست
48-غریب افتاده ام در این ولایت به هرکس می رسم داد وشکایت
نه رو دارم دراین قلعه بمانم نه رودارم ، روم سوی ولایت
49-سر کوی بلند تا کی نشینم که لاله سر زند مو گل بچینم
گل سرخ وسفید بر هم تنیده پریشانم کدام گل را بچینم
50-زدست دیده ودل هردو فریاد که هرچه دیده بیند ، دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش زپولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت غمانت رخنه در عمر من انداخت
نمی دانم کدام خانه خرابی ظهور عاشقی در عالم انداخت
52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل ! بقلب مو تو خنجر می کشی گل
بگشتم ملک ایران را سراسر ببینم از کجا سر می کشی گل
53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم بدنبالت به شهر قاین آیم
دوازده منزله تا شهر قاین دوازده منزل ویک منزل آیم
54-صدا کردی به قربان صدایت چه می خواهی بیارم از برایت
منم در عالم ویک قطره ی خون همان خونم حنای دست وپایت
55-الا دختر دو چشم لاله داری طناب در گردن گوساله داری
طناب از گردن گوساله بر دار چه منت بر من بیچاره داری
56-بگو وا دلبر گردن بلورم خصو صا ترکه ی شاخ کهورم
نباشه هیچ لباسی قابل تو بگیر از من بپوش یل سمورم
57-دماغت چون قلم هموار وباریک رخت مشعل در این شبهای تاریک
دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک
58-غریب وبی کس وبی خانمانم که دور از دلبر شیرین زبانم
غریبی آنقدر سختم نبوده زدوری رخت مو غرق خونم
59-بلندای دلم سرو و سمن نیست قشنگی دلم گل در چمن نیست
خبر آومد که مو آتش گرفتم چمن می سوزد ودل با جبر نیست
60-سرت بالا کن وبنگر خدارا مبادا بشکنی عهد ووفا را
مبادا با رفیقان یار گردی که بر هم میزند سودای مارا
51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت غمانت رخنه در عمر من انداخت
نمی دانم کدام خانه خرابی ظهور عاشقی در عالم انداخت
52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل ! بقلب مو تو خنجر می کشی گل
بگشتم ملک ایران را سراسر ببینم از کجا سر می کشی گل
53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم بدنبالت به شهر قاین آیم
دوازده منزله تا شهر قاین دوازده منزل ویک منزل آیم
54-صدا کردی به قربان صدایت چه می خواهی بیارم از برایت
منم در عالم ویک قطره ی خون همان خونم حنای دست وپایت
55-الا دختر دو چشم لاله داری طناب در گردن گوساله داری
طناب از گردن گوساله بر دار چه منت بر من بیچاره داری
56-بگو وا دلبر گردن بلورم خصو صا ترکه ی شاخ کهورم
نباشه هیچ لباسی قابل تو بگیر از من بپوش یل سمورم
57-دماغت چون قلم هموار وباریک رخت مشعل در این شبهای تاریک
دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک
58-غریب وبی کس وبی خانمانم که دور از دلبر شیرین زبانم
غریبی آنقدر سختم نبوده زدوری رخت مو غرق خونم
59-بلندای دلم سرو و سمن نیست قشنگی دلم گل در چمن نیست
خبر آومد که مو آتش گرفتم چمن می سوزد ودل با جبر نیست
60-سرت بالا کن وبنگر خدارا مبادا بشکنی عهد ووفا را
مبادا با رفیقان یار گردی که بر هم میزند سودای مارا
61- تو کردی گیوه ی نازک بپایت به هرجا می روی جانم فدایت
به هر جا می روی باید بدانی سیه سیه چشمی نشسته در هوایت
62-بیا دلبر بده دستت بدستم اگر ترکت کنم قران وخصمم
اگر ترکن کنم یاری بگیرم شوم کور وبگیری هر دو دستم
63-اگر پیرم به جاهل ناز دارم بگرد غنچه گل پرواز دارم
اگر صد سال از عمرم گذشته هنوزم ور جوانان ناز دارم
64-بلند بالا ندیدم کامی از تو کشیدم سال وماه بد نامی از تو
کشیدم سال وماه ، پایت نشستم ندیدم بیوفا ، پیغامی از تو
65- قد سروت الهی خم نگردد دل شادت دچار غم نگردد
چنان در پیش چشمانم عزیزی که سایه ت از سر من کم نگردد
66-سرم گردرد گیره وا که گویم رخم گر زرد گرده وا که گویم ؟
دوای درد سر زانوی یار است مو که یاری ندارم وا که گویم
67-به بیرجند خرابه خونه ی مو بگو با دلبر جانونه ی مو
ز عشق او پریشان روزگارم پریده خواب خوش از دیده ی مو
68-بیا جانا که جانم را تو داری کلید خانمانم را تو داری
تمام جان من گشته فدایت بیا جانا که درمانم تو داری
69-دلم میخواد که دلسوزم تو باشی چراغ وشمع وپی سوزم تو باشی
دلم میخواد که در شبهای مهتاب همان ماه دل افروزم تو باشی
70-دلم درد ودلم درد ودلم درد برویم واکنید باغ گل زرد
برویم واکنید هرگز مبندید غریب وبی کسم رنگم شده زرد
71-اگر تو گوهری مو کهربایم اگر تو نقره ای مو از طلایم
اگر تو بچه ای ، شرمت میایه بجایی وعده کن تا مو بیایم
72-به چشمم انتظار است وا گل من دو دستم زیر بار است وا گل من
بیا تاسیر دیدارت ببینم که دنیا بی قرار است وا گل من
73- سه پنج روزه که بوی گل نیومد صدای چه چه بلبل نیومد
برید از باغبان گل بپرسید چرا بلبل به سیر گل نیومد
((درابیات فوق علاوه بر حفظیات سینه خویش ، از دفتر یادداشتی که در سال 1367 شمسی توسط دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند بنام هوشنگ قربانی در اختیارم گذاشته است استفاده کرده ام البته بعد از 30 سال )) اسایش - ادامه دارد-----
اشعار ودو بیتی های زیر از دفتر دانش اموز خزاغی نژاد دانش آموز سوم فرهنگ وادب دبیرستان زینب بیرجنددر سال 1368 شمسی بهره مند شده ام :
74-بباغ رفتی خبر دارم نکردی به گل چیدن چرا یادم نکردی ؟
میان دوست ودشمن خواب بودم چرا از خواب بیدارم نکردی ؟
75-بدسمالت شمارم نقره هارا بدل مو دوست می دارم شمارا
الهی خانه ی دشمن بسوزه که بر هم می زند سودای مارا
76- بقربونت شوم ای کوگ(کبک ) خالدار مرا کی می بری ور سوی بازار
مرا جایی ببر که سایه باشه درخت زنجفیل تازه باشه
77-الا دختر فدای رنگ وبوبت فدای غبغب زیر گلویت
برو عشق مرا با مادرت گو که فردا شو میایم گفتگویت
78-غریبی رفتم واز تو گذشتم دو چشمم اشک می بارد وبستم
دلی که صبح وشام یاد تو میکرد خدا صبری بدل داد ونشستم
79-درختی که خشک شه شاداب نمی شه گلی که باز شد غنچه نمی شه
کسی که با کسی دل داده باشه به یک سال ودو سال دل کن نمی شه
80-گلم می رفت دلم باور نمی کرد گلم مینشست ،برویم حنده می کرد
دو دست بر سر زنم خنجر به سینه دو چشمم از فراقش گریه میکرد
81-خداوندا مرا کن موی دلبر زغم حلقه زنم بر روی دلبر
خداوندا مرا آیینه گردان که صبح وشام ببینم خوی دلبر
82-چه می بود گرسرم پای تو می بود تنم قلیچه وجای تو می بود
صبا که حاجی ها از حج بیایند زیارتگاه من روی ماه تو می بود
83-نگارا با خبر باش که می ایم بروی بالشت پر باش که می ایم
برو بالشت پر، نالین مخمل زگلها تازه تر باش که می آیم
84-گلی میخوام که از عناب باشه میان دختران او طاق باشه
میان دخترای گل عالم قدم بگاره ، خوش رفتار باشه
85-دلی دارم که با غم سازگاره مرا با شادی مردم چکاره
دلی دارم پر از بیت وپر از غم که هر بیتی زیک ملک ودیاره
86-دل تنگم ودلگشای مو در سفره بیچاره و ناتوان وجون در خطره
آن کس که دوای درد مو می باشه در غربت ودر شهر ودیار دگره
87-چنو که می روی این سو نگاه کن مو رنگ زرد تو ام دردم دوا کن
مو رنگ زرد تو ورنجیده دل دل رنجیده را از خود رضا کن
88- الادختر که موهای تو بوره به حمام می روی راه تو دوره
به حمام می روی زودتر بیایی که آتش در دلم مثل تنوره
89-بیا جانا بناکن مهربانی دوباره نیست ایام جوانی
جوانی نو بهار ی بود وبگذشت بسی پیران کنند یاد جوانی
90-فلک داد وفلک داد وفلک داد فلک از کوچکی غم را به من داد
فلک نگذاشت که مو بی غم نشینم کلید راه غربت را به من داد
91-دلم تنگه چطو رات ها نشینم به پای بوته ی نعنا ء نشینم
بپای بوته ی نعنای خوش بو غریبم وتک و تنها نشینم
92-سر کوه بلند تا کی نشینم که لاله سر زند مو گل بچینم
گل سرخ وسفید بر هم تنیده نمی دانم کدام گل را بچینم
93-قلم را سر کنید از استخوانم مرکب گیری از رگهای جانم
مرکب گیری ونامه نویسی برای دلبر نامهربانم
94-دو تا بودیم دو تا تیر مار جفتی نمی دانم میان ما چه افتید
نمی دانم کدام کافر دعاکرد سر وکارم به ملک مردم افتید
95- ستاره اسمان نقش زمینه براتدر غم مخور دنیا همینه
غم دنیا وروز وا پسین را مخور جانم که دنیا این چنینه
96-سه روزه رفته ای سی روزه حالا زمستان رفته ای نوروزه حالا
تو خود گفتی سر هفته میایم شماره کن ببین چند روزه حالا
97-از این جا تا به بیرجند خیلی راهه همه کوه وکمر سنگ وسخاله
که کوهها نشکنم ، سنگها بچینم که یارم در غریبی چشم براهه
98-سه تا خواهر بودیم درطاق ایئان که روز در خانه وشب در بیابان
زدند تیری ومارا تاق کردند دل ما خواهران را داغ کردند
99-دو گل بودیم مقام ما چمن بود دو تن بودیم نفس در یک بدن بود
ازآن روزی که ما کردیم جدایی خوراک هر دو مان خون جگر بود
100-سر راهت نشینم خسته خسته گل ریحان بچینم دسته دسته
گل ریحان که بویت را نداره بچینم از لبانت مغز پسته
101-نویسم نامه ای از برگ انگور شدی سر باز ورفتی از وطن دور
بحق ماه وخورشید وستاره تو رفتی از غمت ، چشمم شده کور
102-بسوی من ایی که یار وفادار منم هر چه داری به من آری که خریدار منم
گر تو شاهی ودلت عزم تماشا دارد بر من ای که هم گل وگلزار منم
103-پدر خوبه ومادر نازنینه برادر میوه روی زمینه
اگر گردی همه عالم سراسر نبینی میوه ای مثل برادر
104-اگر یار منی با کس مگو یار اگر گویی زبان تو کند مار
اگر گویی دو چشمت کور گردد شوی کور ونشینی پای دیوار
105-الا دختر نمیشناسی خدارا چرا گم کرده ای روی وفا را
سگی را بسته ای دالان خونه نمی شناسه غریب وآشنا را
106-از اینجا تا به بیرجند چند گداره گدار اولین نقش ونگاره
گدار دومین مخمل بپوشم گدار سومی دیدار یاره
107-الا دختر دو چشم زاغ داری سبد در دست ومیل باغ داری
سبد دردست ومیل باغ ما کن سرم را بشکن ودردم دوا کن
108-لب بوم امدی چادر سر انداز مرا طوق طلا کن گردن انداز
اگر طوق طلا قربی نداره مرا فیروزه کن کنج لب انداز
109-سه پمج روزه که رنگ مو شده زرد نه سر دارم نه سامان ونه لنگر
نه سر دارم که در مجلس نشینم نه پا دارم روم پابوس دلبر
110-گل خودرا بدیدم دسته دسته میون سنگ مر مر ریشه بسته
الهی بشنکنه آن سنگ مرمر نگار نازنین تنها نشسته
111-اگر تر کت کنم می میرم از غم جدایی گر کنیم می پاشیم از هم
دل مو گوره ی آتشگرونه اگر شعله کشد می سوزه عالم
112-خداوندا غریب کازرونم گرفتا ر دل شیرین زبونم
همه می گن(می گویند ) برترک دلت کن خداوندا نمی گرده زبونم
113-سر من سینه از من ، خنجر از تو لب خشکیده از من ، کوثر از تو
اگر خواهی که خویشانت نفهمند اشاره از من وفهمیدن از تو
114-عزیزی در سفر دارم خدایا عجب عشقی بسر دارم خدایا
همه گویند عزیز تو میایه به دل شوق دگر دارم خدایا
115-مسلمانان دلم انگور مایه(می خواهد) دو چشمانم زن مقبول مایه
هنوز دستم بدستش نارسیده بجایی امدم که پول مایه
116- مو گل بودم ز عشقت خار گشتم طلا بودم چو زهر مار گشتم
گلی بودم میان تازه گلها ز عشقت بی پر وبی بال گشتم
117-ستاره اسمان هیکل کنم مو سلا م بر دین پیغمبر کنم مو
به دندانی که می خواند پیمبر سلام بر روی پیغمبر کنم مو
118-ستاره اسمان نقش زمینه برادر غم مخور دنیا همینه
برادر غم مخور دنیای فانی که نقش اول وآخر همینه
119- عی را دیدم علی ر در خواب دیدم علی در مسجد ومحراب دیدم
علی دیدم سوار اسب دلدل چو قنبر در رکابش می دویدم
120-ستاره سرزد وبیدار بودم بپای رخنه ی دیوار بودم
ستاره ی صبح صادق که اثر کرد هنوز در اتظار یار بودم
121-اگر یار مرا دیدی به بیشه بگو مندیل آخوندی بپوشه
اگر مندیل بپوشه خوب بپوشه اگر نه گنده می پوشه نپوشه 22
122-اگر یا مرا دیدی به خلوت بو ای بیوفا ای بی مروت
اگر یا مرا دیدی بجایی رسانی از زبان من دعایی
123-گل سرخ وسفیدم بارک الله بنفشه برگ بیدم بارک الله
میان دختران دل بر تو بستم نکردی ناامیدم بارک الله
124-عزیزم می دوید مو می دویدم عزیم می نشست مو می رسیدم
دو تا خال سیاه کنج لبش بود اگر او می فروخت مو می خریدم
125-سیه چشمی بمثل چوب غوزه رخ یارم بمثل ماه روزه
هر آن کس که مرا از یار جداکرد بمثل روغن مندو (منداب) بسوزه
126-سر دستمال دلبر ریشه ریشه سرم از کار دلبر وا نمی شه
ولی پنجاه تومن دادم خریدم هنوزم مادرش راضی نمی شه (نمی شود )
127-دو تا نار ودو تا سیب و دو تا به شماره کن بدست دلبرم ده
اگر دلبر در آن خانه نباشه شماره کن بدست مادرش ده
128-اگر دینی اگر فرزند دینی اگر فرزند زین العابدینی
اگر ملک خدارا بر تو بخشند در آخر مالک یک گز زمینی
129-نمی دانم که عریانم که کرده خودم قصاب وبریانم که کرده
الا قصاب ببر تو استخوانم ببین غم با لب وجانم چه کرده
130-صفا هان را صفاهان می توان گفت مشهدرا جای شاهان می توان گفت
به مشهد گنبد آقا نباشه مشهد را کافرستان می توان گفت
131-نمی خوانم که خونم می زند جوش نمی خوانم که همسایه کنه گوش نمی خوانم که گویند دایه داره طمع بر دختر همسایه داره
132-نگار نازنین از من چه دیدی چنین مهر ومروت را بریدی
مو که حرف بدی با تو نگفتم چنین یک بارگی از مو رمیدی
133-چنو که می روی من غصه دارم که چند رازی به تو نا گفته دارم چنو که می روی سوی ولایت بسی درد دل نا گفته دارم
134-چرا غم می خوری از بهر مردن مگر آنها که غم خوردند نمردند
برو بر کنج قبرستان گذر کن ببین از مال دنیایی چه بردند
135-مخور غصه که رنگت سایه می شه گل خوشبوی تو هم سایه می شه
مخور غصه منال اندر شب وروز مراد هردو تا ما داده می شه
136-سر کوهها بدو دو می روم مو بپا بوس گل نو می روم مو
اگر دانم گل نو بار کرده سه منزل را به یک شو می روم مو
137-غریبم راز خود را با که گویم که گم کردم سر وسامان خود را
چو کفترها زدست مو پریده کجا پیدا کنم شهباز خودرا
138-دیدی که فلک بما چه بیدادی کرد در کلبه ی غم بدم مرا وادی کردد( پیدا کرد)
رفتم به سفر که از غمت بگریزم غم آومد ودر سفر مرا وادیزکرد (پیدا کرد )
139-چه سازم که صدای مو جرس نیست در این جسم ضعیف مو نفس نیست
چه سازم با رفیق نامناسب رفیق روز آخر هیچ کس نیست
140- نگارا می کنی از من کناره وفاداری تو ننگی نداره
تو پنداری که از چنگم خلاصی مگر در آسمان گردی ستاره
141- نماز شام نماز مو قضا شد دو تا بلبل زچنگ مو رها شد
یکی در باغ شاهان جا گرفته یکی جارو کش امام رضا شد
132-نگار نازنین از من چه دیدی چنین مهر ومروت را بریدی
مو که حرف بدی با تو نگفتم چرا یک باره تو از مو رمیدی
133- چنو که می روی مو غصه دارم که هم رازی به تو نا گفته دارم
چنو که می روی سوی ولایت بسی درد دل ناگفته دارم
135-چرا غم می خوری از بهر مردن مگر انها که غم خوردند نمردند
برو بر کنج قبرستان گذر کن ببین از مال دنیایی چه بر دند -------
142-بزن نی را که غم داره دل مو بزن نی را که دوره منزل مو
بزن نی را مقام نی مگردان دور افتاده یار جاهل مو
143- سر کوه بلند دیدم نسا ء را کمر باریک وبازو بند طلا را
بار دگر بینم مو اورا زیارت می کنم امام رضا را
144-بنالم من بنالم تا سحر گاه بنالم همچو یوسف در ته چاه
بنالم تا خدارا خوش بیایه که یوسف را رسانه بر زلیخا
145-نماز شام از قلعه گذشتم دل پر حسرت ونارنج بدستم
دل پر حسرت ونارنج شیرین غریبی را وطن کردم ، نشستم
146-قبا آیین قبا تا پشت پایت به مشهد می روی جانم فدایت
به مشهد می روی مارا دعا کن سیه چشمی نشسته در وفایت
147-دو سه روزه که یارم ناز کرده در غصه برویم باز کرده
قفس بشکسته ومرغم پریده نمیدانم کجا پرواز کرده
148-دلم می خواست برم امام رضا را ببوسم گنبد زرد طلا را
بقر بونش برم این طور امامی تعارف می کنه شاه وگدارا
149-سر کوه بلند فریاد کردم امیر المومنین را یاد کردم
امیرالمومنین یا شاه مردان دل نا شاد مارا شاد گردان
150دوتا سرو بلند بادیم وباهم جدا گشتیم وهردو می خوریم غم
جدایی ما نکردم که خدا کرد که غم باشد خوراک ما دمادم
151-سرم بر ملک نیمروزه خدایا دلم بهر تو می سوزه خدایا
از آن ترسم بمیرم در غریبی کفن بر من که می دوزه خدایا
152-اگر می شم انار دانه میشم (می شوم ) بقربان گل چار شانه می شم
همه می گند (می گویند) برو ترک گلت کن چطور ترکش کنم دیوانه می شم
153-بدیدم یار مو سر شیوه می رفت بباغستان برای میوه می رفت
به باغستان برای میوه ی خوب به صد ناز وبه سیصد غمزه می رفت
154-قدت ازدور می بینم بسم نیست بجایی رفته ای که دست رسم نیست
بجایی رفته ای در سر بلندی سخن دارم مجال گفتنم نیست
155-عزیزم یار خوبه یار خوبه سر قلیان میخک دار خوبه
زنان پا سفید ودست حنایی برای آدم پول دار خوبه
156-حالا میرم به غریبی که بسازم خونه از اشک چشم خود نویسم نامه حالا اون نامه واون جواب نامه حالا از اومدنم دگر خدا می دونه
157-سرم گردرد گیره با که گویم رخم گر زرد گرده با که گویم
دوای درد سر دردست یاره مو که یاری ندارم با که گویم
158-نگارو عاشق زارم تو کردی درخت گل بدم خارم تو کردی
درخت گل بدم در توی گلزار بخاک کوچه پامالم تو کردی
159-ز اقبال گرانم مادرم مرد مرا با دایه دادند دایه هم مرد
به شیر یک بزی کردم قناعت خدا بر سر زد و بز غاله هم مرد
160-نگارا عاشقم عاشق ترم کن زلیلی و زمجنون بد ترم کن
زلیلی وز مجنون بدتر هستم به کوچه ی عاشقی خاکسترم کن
161- شکسته پای مو بی پا بماندم چو کفتر در گلوی چاه ماندم
چو کفتر در گلوی چاه سنگی رفیقان رفتند وتنها بماندم
162-از او سا عت که بی مادر شدم مو قلم بشکست وبی لنگر شدم مو
قلم بشکست وافتاد موج دریا چنو سوختم که خاکستر شدم مو
163-بپا ی چرخ خیاطی نشستم که دلبر جان بیایه اور ببینم
که دلبر جان بیایه خرمن گل زپای خرمن گل خوشه چینم
164-نماز شام که مو در خور بودم همه دلشاد ومو دلکور بودم
الهی شعله ی آتش بمیره که مو از مادر خود دور بودم
165-شتر خوبه بزیر بار خوبه بچه خوبه ببوی یار خوبه
شتر خوبه بزیر بار انگور بچه خوبه ببوی یار مقبول
166- سه ماهه وسه روزه وسه نوروز بدنبال تو می گردم شب وروز
تو که با ما سر یاری نداری چرا با ما نگفتی تو همان روز
167-اگر یارم مرا خواهد غمی نیست که درد غاشقی درد کمی نیست
اگر یارم مرا خواهد به پیری وگرنه در جوانی منتی نیست
168-دلم می خواست امینت باشم ای دوست سر کوچه کمینت باشم ای دوست
همان ئقتی که از حمام در آیی خودم فرش زمینت باشم ای دوست
169-پدر خوبه برادر نیز بهتر درخت بی برادر کی دهد بر
برادر میوه ی باغ بهشته خوشش باشه پدر خوب میوه کشته
170- چه بد کردم که خوردم زهر قاتل چه بد کردم که دل بستم به جاهل
ندانستم که جاهل بیوفایه پشیمانی کشم تا روز آخر
171-جدایی ر(را) ما نکردم که خدا کرد جدایی ر دشمنان بی حیا کرد
من از چرخ فلک گله ی ندارم که هرچه بر سرم اومد خدا کرد
172-عجب باد شمال دیدم امروز به باغستان نهالی دیدم امروز
سیه چشمی که بر من ناز میکرد بدنبال شغالی دیدم امروز
173-سر کوه بلندی پا گذارم تفنگ نقره بر دوش برارم
تفنگ نقره را بشکن طلا کن برار کوچکم را کدخدا کن
1734-به قربان کچکهای هم قطارت دلم میخواست بخوابم در کنارت
دلم می خواست که راز دل بگویم چه فایده ندارم اختیارت
175- پسر عمو شال ترمه سفیدم درخت میوه ی باغ امیدم
امید دارم گلی از باغ بچینم خداوندا مگردان نا امیدم
176-دوتا گاو سیه در کار دارم زمین شوره زار بسیار دارم
شما مردم نمیدانید بدانید هوای دختر نجار دارم
177-مخور غصه که یارت خواهد امد بدل صبر وقرارت خواهد امد
برو در گوشه ای آسوده بنشین که آخر در کنارت خواهد آمد
178-بقربان قد بالابلندت به قربان کمر بند قشنگت
اگر دانم که حرفت حرف باشه نشینم تا قیامت در سرایت
179-الا دختر شوم قربان بختت جریکه وا کنم در پای تختت
اگر چرخ فلک با مو بسازه بشادی وا کنم رخت ازدرختت
180-دو دستت در حنایه فاطمه گل تنت دور از بلایه فاطمه گل
بغیر از من اگر یاری بگیری عروسیت عزایه فاطمه گل
181-نمک بر معدن فلفل مزن یار سخن در پیش هر جاهل مزن یار
اگر خواهی نصیب یکدگر شیم (شویم) توکل با خدا کن ، دل مزن یار
182-اگر مردیم بمیریم هردو تای ما بسازند جفت قبری از برای ما
بسازند جفت قبری بر سر راه بگریند دوست ودشمن از برای ما
183-بنالم از سر شب تا سحرگاه بنالم مثل یوسف در ته چاه
بنالم تا خدارا رحم آید چو من یوسف شوم ، دلبر زلیخا
184-تو سیب سرخی و نارنج دستی بقر بونت شوم هرجا که هستی
نه خود آیی نه کاغذ می فرستی گمانم پادشاه هرجا نشستی
185-مسلمانان چه ناداری بلایه که هرکه مال داره کدخدایه
بگیرند دست او ، بالا نشانند نمی پرسند که اصلت از کجایه ؟
186-لبت بوسم دهن بوی هل آیه مرا با تو جدایی حاصل آیه
همه گویند جدایی کن جدایی جدایی گر کنم خون از دل آیه
187-برادر دین پیغمبر بپا کن نماز وروزه وذکر خدا کن
اگر خواهی که جنت را ببینی به ناموسای مردم کم نگاه کن
188-خروسک بی پر وبی بال گردی الهی از زبانت لال گردی
نگردم در بغل آن یار شیرین تمام دشمنان بیدار کردی
189-الا دختر ترا می خوام چه می گی ؟( می گویی) چرا با قوم و خویشانت نمی گی ؟
موکه با قوم وخویشان تو گفتم ترا با مو نمیدن(نمی دهند ) تو چه می گی؟
190-بلند بلا بلندت کرده یم مو دراین کوچه پسندت کرده یم
ترش بودی بمثل آب لیمو به شیرینی قندت کرده یم مو
191-بلند بلا به کوه ها مانده ام من بغل بگشا که سر ما خورده ام من
بغل بگشا مرا کنج بغل گیر که دیشب در بیابان مانده ام من
192-برفتم بر سر برج شکسته بدیدم دخترک کبری نشسته
بگفتم دخترک پنج بوس به من ده بگفت : کوری که بابایم نشسته ؟
193-اگر یار مرا دیدی بجایی رسانی از زبان من دعایی
اگر یارم زاحوالم بپرسد بگو باریک شده ماند کاهی
194-غریبی را قناعت کرده ایم ما که آقا را زیارت کرده ایم ما
شما مردم نمیدانید بدانید که ما ترک ولایت کرده ایم ما
195-هوا گرمه شمال باد خوبه دو دست در گردن نامزاد خوبه
دو دست در گردن نامزاد شیرین بپای سایه ی دیوار خوبه
196-مسلمانان ببینید شب چه وقته که بلبل مست وشیدای درخته
که بلبل می پرد شاخ ه به شاخه که یار از یارجدا کردن چه سخته
197-بیا دلبر بغل تنگت بگیرم نخی از موی شب رنگت بگیرم
نخی از موی شب رنگت نه چندان دو بوسه از لب قندت بگیرم
198-پریزاد و پریزاد وپریزاد که کاشکی مادرم من را نمی زاد
که مادر زاد وشیر محنتم داد بزرگم کرد ودست دشمنم داد
199-پسر عموی گل را چانه ی من چرا امشب نیایی خانه ی من
اگر حرف بدی از من شنیدی بکش خنجر بزن بر سینه ی من
200-سر دستت عقیقه یا بلوره لب لعلت نه شیرینه ، نه شوره
بده پنج بوس از کنج لبانت لب لعلت خوراک مار و موره
-چون ابیات زیادند ،دنباله آن را در ادامه مطلب به نگارش در خواهم آورد ودر ادامه مطلب آن را مطالعه فرمایید .اسایش.ادامه دارد ------
ادامه دو بیتی ها وفراقی های رایج در کوچ نهارجان :
201-ول بالا بلند سینه چاکم اگر امشو نیایی من هلاکم
اگر امشو نیایی تا خروس خوان خروس خوان دگر من زیر خاکم
202-خودت گفتی که وعده در بهاره بهار او مد دلم در انتظاره
بهار هرکسی عید واست ونوروز بهار عاشقان دیدار یاره
203-در ایوان طلایم جان نه نه ت نمی تونم نیایم جان نه نه ت
شنیدم گله ی بسیار داری به پیشت رو سیاهم جان نه نه ت
204-شب جمعه که یارم در مزاره عرق در زیر زلفش لاله زاره
خدا ابری بده باران بباره که یارم طاقت گرما نداره
205بیا که بار کردم راهیم کن نظر بر رنگ زرد کاهیم کن
مجال دست بگردن نیست مارا از آن بوس خوشت همراهیم کن
206-بیا تا پیرهن آبیت کنم من خودی ای(این ) خال لبت بازی کنم من
سر شب تا سحر پیشت نشینم دل ناراضیت را ضی کنم
207-سر قلعه ی کوچ کفتر پرانه که یارم در میان جاهلانه
همه ی مردم نمیدانید بدانید همان ماه میان آسمانه
208-زکابل آمدم ، قندار میرم ( میروم ) وطن جور آمدم ، بیمار میرم
الهی خانه ی دسمن بسوزه که خود یا آمدم ، بی یار میرم
209-بیا دختر عمو یار رشیدم غم درد تورا با دل کشیدم
غم درد تورا بردن به بازار خودم تاجر شدم ،غمهات خریدم
210-عزیزم این دلم از غم غباره همیشه این دلم با غم دچاره
دل من میل در شادی نداره خرابه ، میل آبادی نداره
211-دو چشمان گلم جفت ستاره مغازه ی سرمه را کرده اجاره
اگر امشو به پهلویش بخوابم خدا عمری به من میده دو باره
212-سر زلفت جدا کن آمدم من نگاه بر خط راه کن آمدم من
بده دستمال دستت یادگاری برو شکر خدا کن ، آمدم من
213-چنو زردم که زرد آلو نباشه برنگ من گل آلو نباشه
چنو ( چنان ) زرد وضغیف و نا توانم بنفشه در کنار جو نباشه
214-برو با یار بگو زادو نباشه که چارقت بر سرش نا شو نباشه
شبی که مو بیایم غمزه بازی دهانش بوی تنبا کو نباشه
215-قدت از دور اشارت می کنم من لبت از بوس غارت می کنم من
لب تو مکه ومن مرد حاجی شبی صد بار زیارت می کنم من
216-سرم درد می کند از کینه ی تو ببوسم دکمه های سینه ی تو
بحمام می روی صابون نداری لبم صابون ، زبانم کیسه ی تو
217-دو چشمانم سر کوی تو باشه دو دستم شانه ی موی تو باشه
مرا با حاجیان حج چه کاره زیارتگاه من روی تو باشه
218-اگر یا مرا دیدی به گوشه بگو پیراهن اسلامی بپوشه
زدست مادرت گله ندارم زدست پدرت خونم د(در) شیشه
219-وفای بی وفایی کرده پیرم روم یار وفاداری بگیرم
اگر یار وفاداری نباشه سر قبر وفاداری نشینم
220-سه تا دختر بدند درراه خراشاد ( کاشان ) حلیمه وسلیمه وزر افشان(زر اخشاد)
سه تا بوسه طلب کردم ازایشان یکی صبح ویکی ظهر ویکی شام
221-دلم می خواست گل شش پر بچینم میان مادر و دختر نشیم
گهی بوسی خورم از روی دختر گهی هم صحبت مادر نشینم
222-تو که دوری مو از دوریت کبابم چو مرغ کور ، سر گردان آبم
چو مرغ کور در دشت وبیابان چو لیلی از غم مجنون کبابم
223-زلیلی وز مجنون بدترم مو زابر نو بهار گریان ترم مو
بمثل گندمان توی تابه هنوز از گندمان بریان ترم مو
224-درختی خم کنم نارش بچینم جوان وجاهلم ، تاکی نشینم
جوان وجاهلم روخم دمیده به عهد بیوفا تاکی نشینم
225- لب بام آمدی ، رخ تازه کردی قدت را با قدم اندازه کردی
تو که پوشیده ای رخت عروسی مکش سرمه که زخمم تازه کردی
226-سر چاه چمن آتش بگیره بغیر از سه نفر ,الم ،بمیره
یکی یارم ، یکی قاصد یارم یکی پسرعموی بی بخارم
227-دو چشمان سیاهت کافرم کرد مسلمان بودم واز دین درم کرد
رو چشمانی که داری ، کس نداره بغیر از آسمان پر ستاره
228-مگر شهر شما کاغذ گرانه مرکب باقلم چون زعفرانه
قلم گر نیست باشد چوب فلفل اگر کاغذ نباشه ، پرده ی دل
229-هلا دختر هلا شاهزاده دختر کمر باریک وچارده ساله دختر
اگر پنج بوس می دادی به عاشق ثوابش از نماز وروزه ، بهتر
230- بقربان دو انگشت تو دلبر بقربان گل مشت تو دلبر
مثال روزه داران روزه داری بقربان لب خشک تو دلبر
231-ول کوچکتر نو بندگانی بیا آب حیات زندگانی
بیا تا بهر هم جانانه باشیم یکی شمع ویکی پروانه باشیم
232-قدت با چوب تر می مانه دلبر لبت با نیشکر میمانه دلبر
بده پنج بوس از کنج لبانت که داغت با جگر می مانه دلبر
233-به گل مانی که باغچه می کنی پر به ماه مانی که از کوه می زنه سر
اگر دانم که آخر مال مایی نویسم بر لبت الله اکبر
234-الا مرغ سفید تاج بر سر خبر از من ببر بر پیش دلبر
بگو هرکس که مار(را)از هم جدا کرد سزایش را خدا میده(می دهد) روز آخر
235-الا باد صبا ی صبح دلگیر خبر از من ببر یا مادر پیر
بگو فرزند سلامت میرساند حلالم کن که شبها داده ای شیر
236-سر کوه هارا پیوند کن خدا جان دل مارا تو بی غم کن خدا جان
الهی ما ویار همسایه باشیم وگر نه مهر مار(را) کم کن خدا جان
237-نویسم نامه ای از بی نوایی ببندم بر پر مرغ هوایی
بدو مرغو بدست مادرم ده بگو صد داد وبیداد از جدایی
238- نگاه راه پایی می کنم مو نگاه مرغ وماهی می کنم مو
اگر دانم برادر کی میایه ا طاق را فرش قالی می کنم مو
239- مخورآبی که ازراه کج آیه مگیر یاری که میلش بر دو جایه
اگر صد سال به بالینی نهی سر مکش زحمت که آخر بیوفایه
240- نشستی روبرو دل می کنه دود الهی مهر تو در دل نمی بود
الهی مهر تو از دل بدر شه شب وروزا بگریم تا لب گور
241- گر خدارا دوست می داری شبی تنها بیا هم چو آهویی روان تو از لب دریا بیا
گر سر راهت گرفتند دشمنان بی حیا دامن صحرا گذار واز لب دریا بیا (فراقی است )
242-ای کفتر بالسبز وخوش رنگ بیا ای شاد کننده دل تنگ بیا
خود می نگری حالت بی صبری ما ای برگ بخارا وسمر قند بیا (= قالب رباعی است )
243- اول که مری (میروی) تور ( ترا )بخدا میسپارم دوم به علی مرتضی میسپارم
سوم به سکینه دختر خرد حسین چارم به شهید کربلا میسپارم (= قلب رباعی ومضصمون فراقی است )
244- ای مادر ازراه دور کی می آیی؟ ای محرم رتاز گور کی می آیی ؟
از بس که نگاه راه غربت کردم چشمان م گشته کور کی می آیی؟(( وزن دو بیتی ندارد )
245-از آو راه میروی راه ها بگردم کلاه کج کرده ای موها بگردم
کلاه کج کرده ای عین بزرگان شکر نوشیده ای لب هات بگردم
246-خودم سبزم که یارم سبزه پوشه خودم باغبان که یارم گل فروشه
دوچشم دارم براو چنگ ترازو به نرخ زعفران گل می فروشه
247-من امشب سر به صحرا می گذارم تردر خانه تنها می گذارم
برای خاطر خال لبانت خودم میرم (می روم ) دل اینجا می گذارم
248-به من می گن که یار تو رقیه قلم در دست ودفتر می نویسه
قلم در دست ودفتر روی زانو همیشه نام دلبر می نویسه
249-چه سازم که زمانه مفلسم کرد طلا بودم مقابل با مسم کرد
هنوز خواستم لباس نو بپوشم لباس کهنه خوار مجلسم کرد
250- اگر میرم کفنم پارچه باشه سر خاکم قطار بچه باشه
سر خاکم قطار بچه ملا کلاس پنج وشش می خوانده باشه
251-که خواهر بی برادر رشد نداره به هر مجلس نشینه پشت نداره
به هر مجلس بود مثل غریبی غریب چوب بدست انگشت نداره
252-بیا جانا بیا جانانه ی من بیا شمع وبیا پروانه ی من
بیا تا خانه را خلوت بسازیم بیا یک شب به خلوت خانه ی من
253-دو تا بودیم که داغ هم نبینیم بشادی بگذرانیم غم نبینیم
الهی دشمنان مابر افتند چنو کردند که روی هم نبینیم
254-دو چشمان سیاهی که تو داری دوباره بر سرای ما نیایی
سرای ما دشمن بسیار داره مبا که بچنگ دشمن آیی
255- زمین نرم را ماله کنم برای عاشقی ناله کنم مو
که درد عاشقی درد کمی نیست چطور ترک گل لاله کنم مو
256- جوانهای حالا سر در هوایند ندارند مال دنیایی ، گدایند
ندارند ملی که دختر بگیرند برای دود سیگاردر هوایند ( که آخر بر زن بیوه رضایند )
257-عمل ( منظور شیره ترک است ) دیدیکه با ماها چه ها کرد جوانهای خوب ما، انگشت نما کرد
جوانهای خوب ما ، باغهای انگور همه را دود تلخ از دست رها کرد
258-به کوچه ی دست راست بالا شدم به شلوار آبی آشنا شدم مو
هنوز خواستم که لب بر لب گذارم که باباش اومد ورسوا شدم مو
259- سر کوه بلند پنج پنجه ی مار خبر اومد که یارم گشته بیمار
پیاله ر (را) پر کنید از آب انگور بریزید بر قد وبالای بیمار
260-شبا که آتشون می داشته باشید دمادم یاد ما می کرده باشید
نویسم نامه ای از پرده ی دل به پیش یک دگر می خوانده باشید
261-سرم درد می کنه صندل بیارید دلم درد می کنه دلبربیارید
شما مردم نمی دانید بدانید طبیب از خانه ی دلبر بیارید
262-اگر بار گران بودم برفتم اگر نامهربان بودم برفتم
شما که خانمان دارید بمانید مو که بی خانمان بودم برفتم
263-در خانه ت ببستی جان دلبر دل منرا شکستی جان دلبر
در این مدت که ما همرا ندیدیم تو با کی می نشستی جان دلبر
264-اگر مادر زحال من بدانه نهال غم بدور خود نشانه
نه خواب خوش کنه ، نه خوش نشینه خوره (خود را ) مرغ کنه با من رسانه
265- کنم صبری که ریگا سرمه کرده کنم صبری که یارم بیوه کرده
کنم صبری بدرگاه خداوند که ی یارم بیوه صد ساله کرده
266- شب مهتاب ومهتاب دشمن من دو زلف یار من در گردن من
خداوندا تو تاریک ماه رسانی که تاریک ماه رفیق هر دم من
267-انار خوبه سرش بر کنده باشه جوان خوبه لبش پر خنده باشه
جوانی که نداره مال دنیا امیره بهتره که زنده باشه
268-نگاه مو مکن شر منده می شم (می شوم ) به قربان لبان پر خنده می شم
بده چند بوس از کنج لبانت اگر مو مرده باشم ، زنده می شم
269-دمی که منوتو با هم نشستیم سماور می غلید ، قند می شکستیم
سماور می غلید ، قوری به بالا که قندهای یادگتری می شکستیم
270- سر کوه بلند من باشم وتو غریب دور از وطن من باشم وتو
اگر روزی بمیریم در غریبی دو لای یک کفن من باشم وتو
271- اگر طشت طلا باشه غریبی زفیروزه سرا باشه غریبی
مگر نام غریب شاهزاده باشه هنوزم داد وبیداد از غریبی
272-غریب راه دورم مو چه سازم غریبی تلخ وشوره مو چه سازم
غریبی گاه آب و گاه آتش میان آب وآتش مو چه سازم
273-سیه چشمی که چشمک بر هوا زد کلید نقره بر قفل طلا زد
کلید نقره وقفل زمرد کفشای مو بر زمین کربلا زد
274-سفیدمرغی بدم مو روی زینه ترا امروز ندیدم مثل دینه ( دیروز)
همون بوسای که خوردم روی زینه چو گوشت مرغ بر جونم نشسته
275- غریبم وغریبی وطن من گرفته خاک غربت دامن من
اگر روزی مرا مرگی بیاید ندارم کس که گیره ماتم من
276-سر سنگ اروس باشی تو دلبر بقول خود درست باشی تو دلبر
چنو که می روی تو رو به غربت غریب تندرست باشی تو دلبر
277- محمد نقش می بنده هوارا بدست داره قلمدان طلا را
به خوبی محمد کس ندیدم نشانه می روه مرغان هوارا
278-امیر المومنین دردم دوا کن گره در کار من افتاده وا کن اگر ما امتی هستیم گنه کار برو پیش خدا مارا دعا کن
279-اگر دردم یکی می بود چه می بود غمانم اندکی می بود چه می بود
به بالینم حکیمی یا طبیبی از اینها گر یکی می بود چه می بود
280- جوانی از غمت بر باد دادم به این ذلت که می بینی فتادم
به زنجیر سر زلفت فتادم بکش نامرد که در چاهی فتادم
281-نمی تونم غمت بر دارم از دل نمی تونم بسازم دور منزل
نمی تونم دمی بی تو نشینم دو پایم تا به زانو مانده در گل
282-بیار سیگار که ما دودی بگیریم برادر وار بور هم نشینیم
زمانه بی وفا وعمر کوتاه مبادا هر کدام جایی بمیریم
283-ستاره زینت شبها مباشه ( می باشد) نزاع و کینه از بد ها مباشه
اگر تقصیر کل کردم من ای دوست گذشت از جانب بد ها مباشه
284-بیا ای یار نوکیسه ی من قدم بگذار روی دیده ی من
اگر بی تو برم نام عروسی بزیر خاک گردد حجله ی من
285- هیشه رمگ عاشق زرد وزاره دل عاشق پر از گرد وغباره
بهار میش وبز شد روز نوروز بهار عاشقان دیدن یاره
286-شبی که بی تو بودم یاد ازان شب شبی که بی تو بودم داد از آن شب
شبی که بوی فصل تو نیایه فغان وفرقت و فریاد از آن شب
287-زمین بوسم که آنجا یار گشته زمین از بوی یار گلزار گشته
بقربان همان صحن وزمین شم (شوم) که آنجا دلبرم بسیار گشته
288-دلم تنگه برای دیدن تو برای گفتگو ، خندیدن تو
چه خوش باشد که تو از در آیی دو دست خود کنم بر گردن تو
289-نگارنازنین ریزه دندان مرا از عشق تو بردند به زندان
مرا از عشق تو بردند بسوزند میان چله وچار ماه زمستان
290-کجا رفتی کجا شد همت تو زدلتنگی ندارم طاقت تو
اگر تو همچو مو دلتنگ باشی چرا هر روز نیایه کاغذ تو
291-نگار نازنین فلفل من موکه مایم (میخواهم ) چه مایید از دل من
همه قوما کنید سعی براین کار که هیچ ارمان نمانه بر دل من
292-قلمفر بر سر دستمال داری به مرگ من بگو چند یار داری ؟
به مرگ تو به مرگ شش برارم بغیر از تو دگر یاری ندارم
293-کوهای بلند وقله ای در کاشی غربت را گرفته ای کجا می باشی
شبها ز فراق تو نمی خوابم مو غربت را گرفته ای سلامت باشی (فراقی یا نو می باشد )
294-غم اومده غم اومده انگشت بر در می زنه هر ضربه ی انگشت او بر قلب خنجر می زند
(دوبیتی نیست )
295-دختر نمی دم به هیچ بلوچی تا بر مو نیاره جفت قوچی دختر بکسی می دم که زر داشته باشه از دکان مسگری خبر داشته باشه ( ترانه یا ضرب المثل است )
296-فراقی : می رم به غریبی که غریبم گویند بی مادر وبی پدر یتیمم گویند
بی مادر وبی پدر خدا کرده مرا از دیده ی روشنم جدا کرده مرا
297ترانه :عزیز مو مشو گردی (تریاکی ) مرو دنبالذولگردی
مرو دنبال رنگ زردی که آخر داره نامردی !
298-فراقی : ای نو سفر کرببلا زود بیا گل گل کفن آل عبا ء زود بیا
این اکبر غمدیده یتو چشم براهت دارد اکبر بخدا در بر من زود بیا
299-در غربت اگر درد بگیره بدن من که غسل دهد یا که ببرد کفن من
تابوت مرا جای بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر نظر من
300-به توی باغ بودم جای تو خالی به گل مشتاق بودم جای تو خالی
چو پروانه بدور باغ گشتم چو قمری ناله کردم جای تو خالی
301- فراقی : دوری زبرم از تو خبر نیست مرا می سوزم وچاره ی دگر نیست مرا
خواهم که بجانب تو پرواز کنم اما چه کنم که بال و پر نیست مرا
302-بیا که مرده ام من را حلال کن به قبرستان ببر درزیر گل کن
به قبرستان ببر ور خاک بسپار سر خاکم نشین دردای دل کن
303- فراقی : دوری زبرم بی تو نیایه نفسم تو بلبل عالمی و مو در قفسم
گر چرخ فلک چراغ عمرم نکشد یک بار دگر به خدمت تو برسم
304-بتوی باغ باغ بانی کنم من به چوب نار چوپانی کنم من
بگیرم بره ی زاغ جلورا به پیش پای یار خونی کنم من
035-فراقی : عاشق که منم شما عمم را نخورید گر کشته شوم خبر به یارم نبرید
گر کشته شوم برای خال لب یار خال لب یار به خونبهایم ندهید
306- دو بیتی : دو یاری گرفتم در جوانی یکی رشتی یکی مازندرانی
بقببان سر رشتی بگردم که سودا بر سر مازندرانی
307-دم گاراژ بدم یارم سوار شد دل مسافری بر مو کباب شد
تلیفون می کنم ود نصرت اباد که یا ر سیرتازی از مو جدا شد
308-شب امشو که مهمان شمایم غریب شهر ویران شمایم
همین امشو به مو چیزی نگویید خدا می دانه فردا شو کجایم
309- تو از سیرذی ومو از برگ سیرم تو تهرانی ومو اینجا اسیرم
بخور ابهای تهران نوش جانت فراموشم مکن هر چند که دورم
310- گل صد برگ سرمای تو کی بود مرا وعده به لبهای تو کی بود
مرا وعده به لبهای تو فردا بیا ور گو که فردای تو کی بود
311- نمک شوره وزخمم تازه منداز مرا کشتی به شهر آواره منداز
مرا کشتی وخونم کردی پامال تنم را ور در در وازه منداز
312-دو چشمونت به چشم باز مانه دهن وا جعبه ی آواز مانه
همون حسن جمالی که تو داری به شربت خانه ی شیراز مانه
313-بتوی باغ دم پوزه ی خراشاد بسازم شانه ایاز چوب شمشاد
بسازم شانه ای چوب اناری که ور موها کشه مارا کنه یاد
314-دویاردارم وهردو به بیرجند یکی شکافته ویکی سر قند
بقربان سر شکافته گردم که بر هم میزنه بازار بیرجند
315-نگار من بدستش طاس داره به چشمش سرمه از الماس داره
به من می گن که یار تو رشیده رشیدی از پدر میراث داره
316-سر کوه بلند جنگ نهنگه صدای نیزه ودود تفنگه
رفیقان حرمت هم را بدارید که بالشت قیامت تخته سنگه
317-عرقچین سرت چیت قلم کار مرا وا تو نمیدن جان غمخوار
مرا با تو نمیدن خیر نبینند برو جای دگر وفکرخور( خودرا) وردار
318-بیا از در درآ تا بنده گردیم چو شه ماری بدورت حلقه گردیم
اگرروزی اجل آیه بمیریم جمالت را ببینیم ، زنده گردیم
319- بیا ازدر درا گل دسته ی من سبد پر گل وسر بسته ی من
خبر امد که یارم درد سر بود همه دردا بجان خسته ی من
320-فراقی : بر خیز ته برم ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر مو دامن تو
جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو
321- او یار منه که از بلند می آیه با اسب سفید صد تومن می آیه
مو اسب سفید صد تو من را چه کنم او شیر شده به جنگ من می آیه
322- دلم دیوانه بود دیوانه تر شد به این کوچ آمدم دردم بتر شد
نهالی مو نشاندم بر سر راه ثمر داد ونصیب یک دگر شد
323- دم گاراژ بیرجند چهل ستونه به مو میگند که یار تو جوونه
سراغی می دهم گر می شناسی همون ماه میون آسمونه
334-رمه را چرخ دادم وور شکسته بدیدم عمه جان بر تخت نشسته
بگفتم عمه جان قلیونه چاق کن خجالت می کشه قلیون شکسته
335-بتوی آسیای زیر زمینی بسی یادم کنی من را نبینی
بسی یادم کنی شبهای زمستان مگر مثل مرا در خواب بینی
336-ستاره آسمان الا و بالله خبر از من ببر با یار ملا
بگو دلبر سلامت می رسانه وفاداری همینه ؟ بارک الله !
337-به پشت بام نهال نو بر من به سر بازی مرو ای دلبر من
به سر بازی مرو که نو عروسم اگر نامه ت نیاد خاک بر سر من
338-بیا بنشین محبت را بنا کن خریدم رنگ زردم را حنا کن
خریدم سر مه دانی از جواهر بیا بنشین وچشمان را سیاه کن
339- بیابان در بیابان تاختم مو نظرور یک گلی انداختم مو
خدایا چشم عاشق کور گرده که دلبر اومد ونشناختم مو
340- زمانه رو به آبادی نداره دلی که غم گرفت شادی نداره
همان طفلی که نو آمد به دنیا زدست مرگ آزادی نداره
در ابیات اخر این مجموعه از یادداشتهای سی سال قبل دو دانش اموز بنامهای محمد حسین شریفی دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند ونیز از یاد داشتهای دانش اموز ؛ خانم مزگی نژاد دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان زینب بیرجند در سالذ1368 شمسی استفاده کرده ام . این مجموعه را بپایان بردم در حالیکه هنوز صدها دوبیتی وفراقی وجود دارد که من به آن دست نیافته ام ویا بجهت تنگی وقت آز آن صرف نظر کرده ام وآنچه که در این مجموعه 340 بیتی آورده ام تن ها گزیده هایی است که من در اختیار داشته ام .التماس دعا از خوانندگان وبلاگ.محمد حسن اسایش .28 آبان ماه 1397 شمسی .دوبیتی هاکه در محل به آن چهار (چار) بیتی گفته می شود وانواع عاشقانه ودررابطه با موضوعات وابسته بکار یا زندگی انسانها دارد ودر محلهای مختلف از جمله در پشت کار قالی بافی ویا در شب نشینی ها ویا درروزهای دروی گندم ویا در هنگام آبیاری ویا علف چینی خوانده می شوند وگاهگاه از زبان عاشق ومعشوق خوانده می شوند ونیز فراقی ها که باز اززبان عاشق ومعشوق ویا مادر وفرزند ویا برادر وخواهر دور از یک دیگر خوانده می شوند واکثرااز فراق وجدایی ویا دوری از وطن وغربت سخن می گویند ودر شب نشینی ها ویا شبهای عروسی ودامادی ویا در هنگام کار خرمن کوبی ویا کار قالی بافی ویا کاردرمزرعه خوانده می شوند واکثر اوقات دو نفر در جواب یک دیگر می خوانند بسیار گسترده وفراوانند وکسی نمی تواند همه ی آنهارا بیاد داشته ویا شمارش کند ومن تا جایی که در خاطر دارم ویا به آن دسترسی داشته ام گزیده ای از آنهارا درذیل برای برنامه فرهنگ مردم به نگارش می آورم ناگفته نماند که در بیرجند وکوچ به مجالس شب نشینی (آتشانی یا اءتشونی- به فتح همزه اول وسکون همزه دوم ) گفته می شود واما دوبیتی ها وفراقی های روستای کوچ:
1-خداوندا خداوند جهانی خداوند زمین وآسمانی خداوندا تو پیران بیامرز جوانان را بکام دل رسانی
2-خدایا دل دونیمه دل دو نیمه فراق راه دور هیچ کس نبینه(نبیند)
فراق راه دوری که مو (من) دیدم مسلمان نشنوه ( نشنود) کافر نبیه (نبیند )
3-محمد را جمال پاک صلوات بر آن خورشید نه افلاک صلوات
امیرالمومنین ، اولاد اورا بلند وبی حد وبی باک صلوات
4-علی ر(را) دیدم علی ردر خواب دیدم علی ر(را) در مسجد ومحراب دیدم
علی را کی شناسد هر منافق علی ر(را)در رخت عالم تاب دیدم
5-خدا کرده که مو (من) دور از تو باشم بغم باریکتر از موی تو باشم (به ضم ش)
خدا داده به تو حسن وجمالی که مو (من) در حسرت روی تو باشم
6-ستاره سرزد و بیدار بودم بپای رخنه ی دیوار بودم
ستاره ی صبح صادق که اثر کرد هنوز در انتظار یار بودم (به ضم دال تلظ کنند)
7-هوا گرم است وسر سایه میآیه صدای کل کل پایه می آیه (می آید)
صدای کل کل پایه نه چندان صدای کفش جانانه می آیه
8- دو تا یار دارم ویک نیمه ی دل میان هر دو دو افتاده مشکل خداوندا تو این دل را دو تا کن به هریک می دهم یک نیمه ی دل
9-شب مهتاب ومهتاب دش من مو (من) دو زلف یار طوق کردن مو
خداوندا تو تاریکی بپا کن که تاریکی رفیق وهمدم مو (من)
10-درو را با سر دشت می کنم مو (من) تورا می بینم وغش می کنم مو (من)
همون(همان) خاکی که از کفشات بریزه همون را سرمه ی چشم می کنم مو
11-صدا کردی بقربان صدایت ببرم چادری تا ساق پایت
ببرم چادری کوتاه نباشه (نباشد ) که نامحرم نبینه دست وپایت
12-هوا گرم است وگرمی می کنه دل هوای حوض سنگی می کنه دل
هوای حوض سنگی را نه چندان هوای سر بلندی می کنه دل
13-رمه در کال ومو پایین کالم رمه چرخ میزنه مو بی خیالم
خدایا گرگ گرسنه زود بمیره که هر شو می بره مال حلالم
14-الا بابا که خود کردی کلانم بدست خود زدی آتش بجانم
زبان زرگری گفتی بله کن بله کردم که خشک می شد زبانم (گویند این دو بیتی را هنگام رفتن دختر به خانه شوهر عروس در هنگام خداحافظی با پدرش می خواند )
15-مو مرغی بدم میون مرغان شما سنگ بزدی(بزدید) پریدم از بام شما
سنگی بزدی (بزدید) بال موره (منرا) بشکستی ( بشکستید) مواهل بدم به گفت وفرمان شما
( گویند این دو بیتی را دختر هنگام خداحافظی با مادر ورفتن به خانه شوهر می خواند وگله ودرد دل خودرا با پدر ومادر بیان می کند )
16-چنو ( چنان ) ناله مکن که جان ندارم توانای ناله ی سوزان ندارم
چنو( چنان ) باران غم باریده بردل که مو درد تورا درمان ندارم
17- بیا تا ما وتو همراز باشیم چو کفتر بر گلوی چاه باشیم
اگر کفتر نناله ما بنالیم زحال یک دیگر آگاه باشیم
18-سیه طالع زمادرزاده بودم به غم های جهان افتاده بودم
در آن روزی که طالع می نوشتند یقین مو از قلم افتاده بودم
19-برخیز ته(تا) برم(بریم = برویم) ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر ومو دامن تو
جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو
20-سرت بردار تا مو رویت بینم کمند طاق ابرویت ببینم
کمند طاق ابرو گرد گرفته بده دسمال ته مو گردش بگیرم
21-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ناله ی زار
نمی دونم کدام خانه خرابی کلید راه غربت را به مو(من)داد
22- راه غربت مرا بجان آورده گوشتای موره(مرا ) به استخوان آورده
بهره نخوره زخانمان وفرزند هرکس که جدایی به میان آورده
23-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جدایی مثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ای عزیز مهربون چون تو رفتی ازبرمو(من) عمر مو (من) بی حاصل است
24-چرا سر گشتگی بنیاد کردید مرا با ناله و فریاد کردید
مگر مهر علی دردل نداشتید که ایام گذشته ر(را) یاد کردید ( بجای کردیدلفظ( کردی) به فتح کاف وسکون ر وفتح دال وسکون یاو تلفظ کنند که صیغه جمع واحترام آمیز است ).
25-دلی دارم ، دلی دارم پر از غم نه یک جو می کنم غم از دلم کم
نه دستم می رسد که گل بچینم نه آن سرو بلند سر می کند خم
26- گل سرخم گل سرخ الاله بدنبالت کشم صد آه وناله
اگر یک شب بیایی ور سرایم خودم ساقی شوم ، چشمم پیاله
27-خودم مرواریم، در می شناسم میون خارها ، گل می شناسم
خودم سوداگر کل هراتم (جهانم) زن مقبول به چادر می شناسم
28-بیابون گشته راه این ول من غمانت کارکرده ور دل مو (من)
دعایی می کنم باران نباره که سرما خورده ای برگ گل مو (من)
29-دلم خواهه نشینه روبرویت بدست خود زنم شانه به مویت
خدا تخت سلیمانی به من داد همون روزی که کردم گفتگویت (گفتگوکردن = خواسگاری کردن )
30-نوشتم بر درو دیوار باغت که روز عید می آیم سراغت
برایت کفش وانگشتر میارم اگر راضی بشه نه نه ی چاقت (= منظور مامان چاق هست )
31-نگار مو نشسته پای دیوار نمی دانه غلاج درد بیمار
علاج درد بیمار یک طبیبی است علاج درد عاشق دیدن یار
32-بیا مرغ سفید سینه چاکم اگر امشو (امشب) نیایی مو (من) هلاکم
اگر امشو (امشب ) نیایی تا خروس خوان خروس خوان دگر مو (من) زیر خاکم
33-هلا دختر دو چشم زاغ داری سبد در دست ومیل باغ داری
سبد دردست ، میل باغ ما کن سرم را بشکن ودردم دوا کن
34-کسی که عاشقه مست وملنگه در خلوت خونه مثل پلنگه
خموشی که نمی تون خورد نان در امر عاشقی خیلی زرنگه
35-کسی که عاشق است ازجان نترسد زبند وکنده وزندان نترسد
دل عاشق مثال گرگ گشنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
36- اگر یار منی یک جو نخور غم بده دستت بدستم ، خاطرت جمع
نیم نامردکه بد قولی نمایم به قرآنی که می خوانم دمادم -
37-چنان مهرت به قلب مو اثر کرد مرا از عالم هستی بدر کرد
نگار مو نشسته بر لب جو عجب دستمال مشکینی بسر کرد
38- نگین انگشتری دارم بنامت میان هر دو لب گیرم سراغت
اگر پنج بوس دهی امروز بعاشق دعای جالبی خم کرد (خواهم کرد ) بجانت
39-سه ماه بعد عید سال نو شد به خوش بختی که ایام درو شد
پسر در پشت زین وسایه ی چتر بمیرم بر کسی که بر مو، دتو شد (= تبکرد )
40-دوتا لیمو فرستاده ول مو (گل مو) برای صبر و آرام دل مو
چقدر صبر وچه بس زحمت کشیدم ول بالا بلند عاقل مو
41-دلم تنگ است برای دیدن تو برای چشمان وآن خندیدن تو
دلم تنگ است برای شبهای مهتاب بروی تخت خواب ، خوابیدن تو
42-یتوی خانه ی بیرجند اسیرم هوای جای پات کرده مریضم
کسی نیسته که پرسد حال زارم غریب وبیکسم ، هیچ کس ندارم
43-اگر خشخاش گرده استخوانم همان قولی که دادم با زبانم
اگر صد سال دیگر زنده باشم تو باشی دلبر شیرین زبانم
44-رضا هستم که مو سیخ پخل شم (شوم) بتوی مشت ابرو برکمند شم
چنان مهرت فتاده در دل مو که مو از لیلی و مجنون بتر شم
45-نسایو سرمه در چشم چپ تو طلا می پاشد از کنج لب تو
طلا می پاشد خروار به خروار به مثقال می فروشد مادر تو --- پخل در بیت اول شماره 44 : ساقه گندم راگویند که درساخت پالان الاغ از آن استفاده می شود ---
46-به پشت بام درخت بید دارم به درگاه خدا امید دارم
به درگاه خدا امید تا کی ؟ ترا بر دیگری کی دید دارم ؟
47-کسی چون من غریب در این وطن نیست گرفتار غم ودردو محن نیست
نه تنها، در غریبی در امانم کسی چون با خبر ازدرد من نیست
48-غریب افتاده ام در این ولایت به هرکس می رسم داد وشکایت
نه رو دارم دراین قلعه بمانم نه رودارم ، روم سوی ولایت
49-سر کوی بلند تا کی نشینم که لاله سر زند مو گل بچینم
گل سرخ وسفید بر هم تنیده پریشانم کدام گل را بچینم
50-زدست دیده ودل هردو فریاد که هرچه دیده بیند ، دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش زپولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت غمانت رخنه در عمر من انداخت
نمی دانم کدام خانه خرابی ظهور عاشقی در عالم انداخت
52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل ! بقلب مو تو خنجر می کشی گل
بگشتم ملک ایران را سراسر ببینم از کجا سر می کشی گل
53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم بدنبالت به شهر قاین آیم
دوازده منزله تا شهر قاین دوازده منزل ویک منزل آیم
54-صدا کردی به قربان صدایت چه می خواهی بیارم از برایت
منم در عالم ویک قطره ی خون همان خونم حنای دست وپایت
55-الا دختر دو چشم لاله داری طناب در گردن گوساله داری
طناب از گردن گوساله بر دار چه منت بر من بیچاره داری
56-بگو وا دلبر گردن بلورم خصو صا ترکه ی شاخ کهورم
نباشه هیچ لباسی قابل تو بگیر از من بپوش یل سمورم
57-دماغت چون قلم هموار وباریک رخت مشعل در این شبهای تاریک
دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک
58-غریب وبی کس وبی خانمانم که دور از دلبر شیرین زبانم
غریبی آنقدر سختم نبوده زدوری رخت مو غرق خونم
59-بلندای دلم سرو و سمن نیست قشنگی دلم گل در چمن نیست
خبر آومد که مو آتش گرفتم چمن می سوزد ودل با جبر نیست
60-سرت بالا کن وبنگر خدارا مبادا بشکنی عهد ووفا را
مبادا با رفیقان یار گردی که بر هم میزند سودای مارا
51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت غمانت رخنه در عمر من انداخت
نمی دانم کدام خانه خرابی ظهور عاشقی در عالم انداخت
52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل ! بقلب مو تو خنجر می کشی گل
بگشتم ملک ایران را سراسر ببینم از کجا سر می کشی گل
53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم بدنبالت به شهر قاین آیم
دوازده منزله تا شهر قاین دوازده منزل ویک منزل آیم
54-صدا کردی به قربان صدایت چه می خواهی بیارم از برایت
منم در عالم ویک قطره ی خون همان خونم حنای دست وپایت
55-الا دختر دو چشم لاله داری طناب در گردن گوساله داری
طناب از گردن گوساله بر دار چه منت بر من بیچاره داری
56-بگو وا دلبر گردن بلورم خصو صا ترکه ی شاخ کهورم
نباشه هیچ لباسی قابل تو بگیر از من بپوش یل سمورم
57-دماغت چون قلم هموار وباریک رخت مشعل در این شبهای تاریک
دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک
58-غریب وبی کس وبی خانمانم که دور از دلبر شیرین زبانم
غریبی آنقدر سختم نبوده زدوری رخت مو غرق خونم
59-بلندای دلم سرو و سمن نیست قشنگی دلم گل در چمن نیست
خبر آومد که مو آتش گرفتم چمن می سوزد ودل با جبر نیست
60-سرت بالا کن وبنگر خدارا مبادا بشکنی عهد ووفا را
مبادا با رفیقان یار گردی که بر هم میزند سودای مارا
61- تو کردی گیوه ی نازک بپایت به هرجا می روی جانم فدایت
به هر جا می روی باید بدانی سیه سیه چشمی نشسته در هوایت
62-بیا دلبر بده دستت بدستم اگر ترکت کنم قران وخصمم
اگر ترکن کنم یاری بگیرم شوم کور وبگیری هر دو دستم
63-اگر پیرم به جاهل ناز دارم بگرد غنچه گل پرواز دارم
اگر صد سال از عمرم گذشته هنوزم ور جوانان ناز دارم
64-بلند بالا ندیدم کامی از تو کشیدم سال وماه بد نامی از تو
کشیدم سال وماه ، پایت نشستم ندیدم بیوفا ، پیغامی از تو
65- قد سروت الهی خم نگردد دل شادت دچار غم نگردد
چنان در پیش چشمانم عزیزی که سایه ت از سر من کم نگردد
66-سرم گردرد گیره وا که گویم رخم گر زرد گرده وا که گویم ؟
دوای درد سر زانوی یار است مو که یاری ندارم وا که گویم
67-به بیرجند خرابه خونه ی مو بگو با دلبر جانونه ی مو
ز عشق او پریشان روزگارم پریده خواب خوش از دیده ی مو
68-بیا جانا که جانم را تو داری کلید خانمانم را تو داری
تمام جان من گشته فدایت بیا جانا که درمانم تو داری
69-دلم میخواد که دلسوزم تو باشی چراغ وشمع وپی سوزم تو باشی
دلم میخواد که در شبهای مهتاب همان ماه دل افروزم تو باشی
70-دلم درد ودلم درد ودلم درد برویم واکنید باغ گل زرد
برویم واکنید هرگز مبندید غریب وبی کسم رنگم شده زرد
71-اگر تو گوهری مو کهربایم اگر تو نقره ای مو از طلایم
اگر تو بچه ای ، شرمت میایه بجایی وعده کن تا مو بیایم
72-به چشمم انتظار است وا گل من دو دستم زیر بار است وا گل من
بیا تاسیر دیدارت ببینم که دنیا بی قرار است وا گل من
73- سه پنج روزه که بوی گل نیومد صدای چه چه بلبل نیومد
برید از باغبان گل بپرسید چرا بلبل به سیر گل نیومد
((درابیات فوق علاوه بر حفظیات سینه خویش ، از دفتر یادداشتی که در سال 1367 شمسی توسط دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند بنام هوشنگ قربانی در اختیارم گذاشته است استفاده کرده ام البته بعد از 30 سال )) اسایش - ادامه دارد-----
اشعار ودو بیتی های زیر از دفتر دانش اموز خزاغی نژاد دانش آموز سوم فرهنگ وادب دبیرستان زینب بیرجنددر سال 1368 شمسی بهره مند شده ام :
74-بباغ رفتی خبر دارم نکردی به گل چیدن چرا یادم نکردی ؟
میان دوست ودشمن خواب بودم چرا از خواب بیدارم نکردی ؟
75-بدسمالت شمارم نقره هارا بدل مو دوست می دارم شمارا
الهی خانه ی دشمن بسوزه که بر هم می زند سودای مارا
76- بقربونت شوم ای کوگ(کبک ) خالدار مرا کی می بری ور سوی بازار
مرا جایی ببر که سایه باشه درخت زنجفیل تازه باشه
77-الا دختر فدای رنگ وبوبت فدای غبغب زیر گلویت
برو عشق مرا با مادرت گو که فردا شو میایم گفتگویت
78-غریبی رفتم واز تو گذشتم دو چشمم اشک می بارد وبستم
دلی که صبح وشام یاد تو میکرد خدا صبری بدل داد ونشستم
79-درختی که خشک شه شاداب نمی شه گلی که باز شد غنچه نمی شه
کسی که با کسی دل داده باشه به یک سال ودو سال دل کن نمی شه
80-گلم می رفت دلم باور نمی کرد گلم مینشست ،برویم حنده می کرد
دو دست بر سر زنم خنجر به سینه دو چشمم از فراقش گریه میکرد
81-خداوندا مرا کن موی دلبر زغم حلقه زنم بر روی دلبر
خداوندا مرا آیینه گردان که صبح وشام ببینم خوی دلبر
82-چه می بود گرسرم پای تو می بود تنم قلیچه وجای تو می بود
صبا که حاجی ها از حج بیایند زیارتگاه من روی ماه تو می بود
83-نگارا با خبر باش که می ایم بروی بالشت پر باش که می ایم
برو بالشت پر، نالین مخمل زگلها تازه تر باش که می آیم
84-گلی میخوام که از عناب باشه میان دختران او طاق باشه
میان دخترای گل عالم قدم بگاره ، خوش رفتار باشه
85-دلی دارم که با غم سازگاره مرا با شادی مردم چکاره
دلی دارم پر از بیت وپر از غم که هر بیتی زیک ملک ودیاره
86-دل تنگم ودلگشای مو در سفره بیچاره و ناتوان وجون در خطره
آن کس که دوای درد مو می باشه در غربت ودر شهر ودیار دگره
87-چنو که می روی این سو نگاه کن مو رنگ زرد تو ام دردم دوا کن
مو رنگ زرد تو ورنجیده دل دل رنجیده را از خود رضا کن
88- الادختر که موهای تو بوره به حمام می روی راه تو دوره
به حمام می روی زودتر بیایی که آتش در دلم مثل تنوره
89-بیا جانا بناکن مهربانی دوباره نیست ایام جوانی
جوانی نو بهار ی بود وبگذشت بسی پیران کنند یاد جوانی
90-فلک داد وفلک داد وفلک داد فلک از کوچکی غم را به من داد
فلک نگذاشت که مو بی غم نشینم کلید راه غربت را به من داد
91-دلم تنگه چطو رات ها نشینم به پای بوته ی نعنا ء نشینم
بپای بوته ی نعنای خوش بو غریبم وتک و تنها نشینم
92-سر کوه بلند تا کی نشینم که لاله سر زند مو گل بچینم
گل سرخ وسفید بر هم تنیده نمی دانم کدام گل را بچینم
93-قلم را سر کنید از استخوانم مرکب گیری از رگهای جانم
مرکب گیری ونامه نویسی برای دلبر نامهربانم
94-دو تا بودیم دو تا تیر مار جفتی نمی دانم میان ما چه افتید
نمی دانم کدام کافر دعاکرد سر وکارم به ملک مردم افتید
95- ستاره اسمان نقش زمینه براتدر غم مخور دنیا همینه
غم دنیا وروز وا پسین را مخور جانم که دنیا این چنینه
96-سه روزه رفته ای سی روزه حالا زمستان رفته ای نوروزه حالا
تو خود گفتی سر هفته میایم شماره کن ببین چند روزه حالا
97-از این جا تا به بیرجند خیلی راهه همه کوه وکمر سنگ وسخاله
که کوهها نشکنم ، سنگها بچینم که یارم در غریبی چشم براهه
98-سه تا خواهر بودیم درطاق ایئان که روز در خانه وشب در بیابان
زدند تیری ومارا تاق کردند دل ما خواهران را داغ کردند
99-دو گل بودیم مقام ما چمن بود دو تن بودیم نفس در یک بدن بود
ازآن روزی که ما کردیم جدایی خوراک هر دو مان خون جگر بود
100-سر راهت نشینم خسته خسته گل ریحان بچینم دسته دسته
گل ریحان که بویت را نداره بچینم از لبانت مغز پسته
101-نویسم نامه ای از برگ انگور شدی سر باز ورفتی از وطن دور
بحق ماه وخورشید وستاره تو رفتی از غمت ، چشمم شده کور
102-بسوی من ایی که یار وفادار منم هر چه داری به من آری که خریدار منم
گر تو شاهی ودلت عزم تماشا دارد بر من ای که هم گل وگلزار منم
103-پدر خوبه ومادر نازنینه برادر میوه روی زمینه
اگر گردی همه عالم سراسر نبینی میوه ای مثل برادر
104-اگر یار منی با کس مگو یار اگر گویی زبان تو کند مار
اگر گویی دو چشمت کور گردد شوی کور ونشینی پای دیوار
105-الا دختر نمیشناسی خدارا چرا گم کرده ای روی وفا را
سگی را بسته ای دالان خونه نمی شناسه غریب وآشنا را
106-از اینجا تا به بیرجند چند گداره گدار اولین نقش ونگاره
گدار دومین مخمل بپوشم گدار سومی دیدار یاره
107-الا دختر دو چشم زاغ داری سبد در دست ومیل باغ داری
سبد دردست ومیل باغ ما کن سرم را بشکن ودردم دوا کن
108-لب بوم امدی چادر سر انداز مرا طوق طلا کن گردن انداز
اگر طوق طلا قربی نداره مرا فیروزه کن کنج لب انداز
109-سه پمج روزه که رنگ مو شده زرد نه سر دارم نه سامان ونه لنگر
نه سر دارم که در مجلس نشینم نه پا دارم روم پابوس دلبر
110-گل خودرا بدیدم دسته دسته میون سنگ مر مر ریشه بسته
الهی بشنکنه آن سنگ مرمر نگار نازنین تنها نشسته
111-اگر تر کت کنم می میرم از غم جدایی گر کنیم می پاشیم از هم
دل مو گوره ی آتشگرونه اگر شعله کشد می سوزه عالم
112-خداوندا غریب کازرونم گرفتا ر دل شیرین زبونم
همه می گن(می گویند ) برترک دلت کن خداوندا نمی گرده زبونم
113-سر من سینه از من ، خنجر از تو لب خشکیده از من ، کوثر از تو
اگر خواهی که خویشانت نفهمند اشاره از من وفهمیدن از تو
114-عزیزی در سفر دارم خدایا عجب عشقی بسر دارم خدایا
همه گویند عزیز تو میایه به دل شوق دگر دارم خدایا
115-مسلمانان دلم انگور مایه(می خواهد) دو چشمانم زن مقبول مایه
هنوز دستم بدستش نارسیده بجایی امدم که پول مایه
116- مو گل بودم ز عشقت خار گشتم طلا بودم چو زهر مار گشتم
گلی بودم میان تازه گلها ز عشقت بی پر وبی بال گشتم
117-ستاره اسمان هیکل کنم مو سلا م بر دین پیغمبر کنم مو
به دندانی که می خواند پیمبر سلام بر روی پیغمبر کنم مو
118-ستاره اسمان نقش زمینه برادر غم مخور دنیا همینه
برادر غم مخور دنیای فانی که نقش اول وآخر همینه
119- عی را دیدم علی ر در خواب دیدم علی در مسجد ومحراب دیدم
علی دیدم سوار اسب دلدل چو قنبر در رکابش می دویدم
120-ستاره سرزد وبیدار بودم بپای رخنه ی دیوار بودم
ستاره ی صبح صادق که اثر کرد هنوز در اتظار یار بودم
121-اگر یار مرا دیدی به بیشه بگو مندیل آخوندی بپوشه
اگر مندیل بپوشه خوب بپوشه اگر نه گنده می پوشه نپوشه 22
122-اگر یا مرا دیدی به خلوت بو ای بیوفا ای بی مروت
اگر یا مرا دیدی بجایی رسانی از زبان من دعایی
123-گل سرخ وسفیدم بارک الله بنفشه برگ بیدم بارک الله
میان دختران دل بر تو بستم نکردی ناامیدم بارک الله
124-عزیزم می دوید مو می دویدم عزیم می نشست مو می رسیدم
دو تا خال سیاه کنج لبش بود اگر او می فروخت مو می خریدم
125-سیه چشمی بمثل چوب غوزه رخ یارم بمثل ماه روزه
هر آن کس که مرا از یار جداکرد بمثل روغن مندو (منداب) بسوزه
126-سر دستمال دلبر ریشه ریشه سرم از کار دلبر وا نمی شه
ولی پنجاه تومن دادم خریدم هنوزم مادرش راضی نمی شه (نمی شود )
127-دو تا نار ودو تا سیب و دو تا به شماره کن بدست دلبرم ده
اگر دلبر در آن خانه نباشه شماره کن بدست مادرش ده
128-اگر دینی اگر فرزند دینی اگر فرزند زین العابدینی
اگر ملک خدارا بر تو بخشند در آخر مالک یک گز زمینی
129-نمی دانم که عریانم که کرده خودم قصاب وبریانم که کرده
الا قصاب ببر تو استخوانم ببین غم با لب وجانم چه کرده
130-صفا هان را صفاهان می توان گفت مشهدرا جای شاهان می توان گفت
به مشهد گنبد آقا نباشه مشهد را کافرستان می توان گفت
131-نمی خوانم که خونم می زند جوش نمی خوانم که همسایه کنه گوش نمی خوانم که گویند دایه داره طمع بر دختر همسایه داره
132-نگار نازنین از من چه دیدی چنین مهر ومروت را بریدی
مو که حرف بدی با تو نگفتم چنین یک بارگی از مو رمیدی
133-چنو که می روی من غصه دارم که چند رازی به تو نا گفته دارم چنو که می روی سوی ولایت بسی درد دل نا گفته دارم
134-چرا غم می خوری از بهر مردن مگر آنها که غم خوردند نمردند
برو بر کنج قبرستان گذر کن ببین از مال دنیایی چه بردند
135-مخور غصه که رنگت سایه می شه گل خوشبوی تو هم سایه می شه
مخور غصه منال اندر شب وروز مراد هردو تا ما داده می شه
136-سر کوهها بدو دو می روم مو بپا بوس گل نو می روم مو
اگر دانم گل نو بار کرده سه منزل را به یک شو می روم مو
137-غریبم راز خود را با که گویم که گم کردم سر وسامان خود را
چو کفترها زدست مو پریده کجا پیدا کنم شهباز خودرا
138-دیدی که فلک بما چه بیدادی کرد در کلبه ی غم بدم مرا وادی کردد( پیدا کرد)
رفتم به سفر که از غمت بگریزم غم آومد ودر سفر مرا وادیزکرد (پیدا کرد )
139-چه سازم که صدای مو جرس نیست در این جسم ضعیف مو نفس نیست
چه سازم با رفیق نامناسب رفیق روز آخر هیچ کس نیست
140- نگارا می کنی از من کناره وفاداری تو ننگی نداره
تو پنداری که از چنگم خلاصی مگر در آسمان گردی ستاره
141- نماز شام نماز مو قضا شد دو تا بلبل زچنگ مو رها شد
یکی در باغ شاهان جا گرفته یکی جارو کش امام رضا شد
132-نگار نازنین از من چه دیدی چنین مهر ومروت را بریدی
مو که حرف بدی با تو نگفتم چرا یک باره تو از مو رمیدی
133- چنو که می روی مو غصه دارم که هم رازی به تو نا گفته دارم
چنو که می روی سوی ولایت بسی درد دل ناگفته دارم
135-چرا غم می خوری از بهر مردن مگر انها که غم خوردند نمردند
برو بر کنج قبرستان گذر کن ببین از مال دنیایی چه بر دند -------
142-بزن نی را که غم داره دل مو بزن نی را که دوره منزل مو
بزن نی را مقام نی مگردان دور افتاده یار جاهل مو
143- سر کوه بلند دیدم نسا ء را کمر باریک وبازو بند طلا را
بار دگر بینم مو اورا زیارت می کنم امام رضا را
144-بنالم من بنالم تا سحر گاه بنالم همچو یوسف در ته چاه
بنالم تا خدارا خوش بیایه که یوسف را رسانه بر زلیخا
145-نماز شام از قلعه گذشتم دل پر حسرت ونارنج بدستم
دل پر حسرت ونارنج شیرین غریبی را وطن کردم ، نشستم
146-قبا آیین قبا تا پشت پایت به مشهد می روی جانم فدایت
به مشهد می روی مارا دعا کن سیه چشمی نشسته در وفایت
147-دو سه روزه که یارم ناز کرده در غصه برویم باز کرده
قفس بشکسته ومرغم پریده نمیدانم کجا پرواز کرده
148-دلم می خواست برم امام رضا را ببوسم گنبد زرد طلا را
بقر بونش برم این طور امامی تعارف می کنه شاه وگدارا
149-سر کوه بلند فریاد کردم امیر المومنین را یاد کردم
امیرالمومنین یا شاه مردان دل نا شاد مارا شاد گردان
150دوتا سرو بلند بادیم وباهم جدا گشتیم وهردو می خوریم غم
جدایی ما نکردم که خدا کرد که غم باشد خوراک ما دمادم
151-سرم بر ملک نیمروزه خدایا دلم بهر تو می سوزه خدایا
از آن ترسم بمیرم در غریبی کفن بر من که می دوزه خدایا
152-اگر می شم انار دانه میشم (می شوم ) بقربان گل چار شانه می شم
همه می گند (می گویند) برو ترک گلت کن چطور ترکش کنم دیوانه می شم
153-بدیدم یار مو سر شیوه می رفت بباغستان برای میوه می رفت
به باغستان برای میوه ی خوب به صد ناز وبه سیصد غمزه می رفت
154-قدت ازدور می بینم بسم نیست بجایی رفته ای که دست رسم نیست
بجایی رفته ای در سر بلندی سخن دارم مجال گفتنم نیست
155-عزیزم یار خوبه یار خوبه سر قلیان میخک دار خوبه
زنان پا سفید ودست حنایی برای آدم پول دار خوبه
156-حالا میرم به غریبی که بسازم خونه از اشک چشم خود نویسم نامه حالا اون نامه واون جواب نامه حالا از اومدنم دگر خدا می دونه
157-سرم گردرد گیره با که گویم رخم گر زرد گرده با که گویم
دوای درد سر دردست یاره مو که یاری ندارم با که گویم
158-نگارو عاشق زارم تو کردی درخت گل بدم خارم تو کردی
درخت گل بدم در توی گلزار بخاک کوچه پامالم تو کردی
159-ز اقبال گرانم مادرم مرد مرا با دایه دادند دایه هم مرد
به شیر یک بزی کردم قناعت خدا بر سر زد و بز غاله هم مرد
160-نگارا عاشقم عاشق ترم کن زلیلی و زمجنون بد ترم کن
زلیلی وز مجنون بدتر هستم به کوچه ی عاشقی خاکسترم کن
161- شکسته پای مو بی پا بماندم چو کفتر در گلوی چاه ماندم
چو کفتر در گلوی چاه سنگی رفیقان رفتند وتنها بماندم
162-از او سا عت که بی مادر شدم مو قلم بشکست وبی لنگر شدم مو
قلم بشکست وافتاد موج دریا چنو سوختم که خاکستر شدم مو
163-بپا ی چرخ خیاطی نشستم که دلبر جان بیایه اور ببینم
که دلبر جان بیایه خرمن گل زپای خرمن گل خوشه چینم
164-نماز شام که مو در خور بودم همه دلشاد ومو دلکور بودم
الهی شعله ی آتش بمیره که مو از مادر خود دور بودم
165-شتر خوبه بزیر بار خوبه بچه خوبه ببوی یار خوبه
شتر خوبه بزیر بار انگور بچه خوبه ببوی یار مقبول
166- سه ماهه وسه روزه وسه نوروز بدنبال تو می گردم شب وروز
تو که با ما سر یاری نداری چرا با ما نگفتی تو همان روز
167-اگر یارم مرا خواهد غمی نیست که درد غاشقی درد کمی نیست
اگر یارم مرا خواهد به پیری وگرنه در جوانی منتی نیست
168-دلم می خواست امینت باشم ای دوست سر کوچه کمینت باشم ای دوست
همان ئقتی که از حمام در آیی خودم فرش زمینت باشم ای دوست
169-پدر خوبه برادر نیز بهتر درخت بی برادر کی دهد بر
برادر میوه ی باغ بهشته خوشش باشه پدر خوب میوه کشته
170- چه بد کردم که خوردم زهر قاتل چه بد کردم که دل بستم به جاهل
ندانستم که جاهل بیوفایه پشیمانی کشم تا روز آخر
171-جدایی ر(را) ما نکردم که خدا کرد جدایی ر دشمنان بی حیا کرد
من از چرخ فلک گله ی ندارم که هرچه بر سرم اومد خدا کرد
172-عجب باد شمال دیدم امروز به باغستان نهالی دیدم امروز
سیه چشمی که بر من ناز میکرد بدنبال شغالی دیدم امروز
173-سر کوه بلندی پا گذارم تفنگ نقره بر دوش برارم
تفنگ نقره را بشکن طلا کن برار کوچکم را کدخدا کن
1734-به قربان کچکهای هم قطارت دلم میخواست بخوابم در کنارت
دلم می خواست که راز دل بگویم چه فایده ندارم اختیارت
175- پسر عمو شال ترمه سفیدم درخت میوه ی باغ امیدم
امید دارم گلی از باغ بچینم خداوندا مگردان نا امیدم
176-دوتا گاو سیه در کار دارم زمین شوره زار بسیار دارم
شما مردم نمیدانید بدانید هوای دختر نجار دارم
177-مخور غصه که یارت خواهد امد بدل صبر وقرارت خواهد امد
برو در گوشه ای آسوده بنشین که آخر در کنارت خواهد آمد
178-بقربان قد بالابلندت به قربان کمر بند قشنگت
اگر دانم که حرفت حرف باشه نشینم تا قیامت در سرایت
179-الا دختر شوم قربان بختت جریکه وا کنم در پای تختت
اگر چرخ فلک با مو بسازه بشادی وا کنم رخت ازدرختت
180-دو دستت در حنایه فاطمه گل تنت دور از بلایه فاطمه گل
بغیر از من اگر یاری بگیری عروسیت عزایه فاطمه گل
181-نمک بر معدن فلفل مزن یار سخن در پیش هر جاهل مزن یار
اگر خواهی نصیب یکدگر شیم (شویم) توکل با خدا کن ، دل مزن یار
182-اگر مردیم بمیریم هردو تای ما بسازند جفت قبری از برای ما
بسازند جفت قبری بر سر راه بگریند دوست ودشمن از برای ما
183-بنالم از سر شب تا سحرگاه بنالم مثل یوسف در ته چاه
بنالم تا خدارا رحم آید چو من یوسف شوم ، دلبر زلیخا
184-تو سیب سرخی و نارنج دستی بقر بونت شوم هرجا که هستی
نه خود آیی نه کاغذ می فرستی گمانم پادشاه هرجا نشستی
185-مسلمانان چه ناداری بلایه که هرکه مال داره کدخدایه
بگیرند دست او ، بالا نشانند نمی پرسند که اصلت از کجایه ؟
186-لبت بوسم دهن بوی هل آیه مرا با تو جدایی حاصل آیه
همه گویند جدایی کن جدایی جدایی گر کنم خون از دل آیه
187-برادر دین پیغمبر بپا کن نماز وروزه وذکر خدا کن
اگر خواهی که جنت را ببینی به ناموسای مردم کم نگاه کن
188-خروسک بی پر وبی بال گردی الهی از زبانت لال گردی
نگردم در بغل آن یار شیرین تمام دشمنان بیدار کردی
189-الا دختر ترا می خوام چه می گی ؟( می گویی) چرا با قوم و خویشانت نمی گی ؟
موکه با قوم وخویشان تو گفتم ترا با مو نمیدن(نمی دهند ) تو چه می گی؟
190-بلند بلا بلندت کرده یم مو دراین کوچه پسندت کرده یم
ترش بودی بمثل آب لیمو به شیرینی قندت کرده یم مو
191-بلند بلا به کوه ها مانده ام من بغل بگشا که سر ما خورده ام من
بغل بگشا مرا کنج بغل گیر که دیشب در بیابان مانده ام من
192-برفتم بر سر برج شکسته بدیدم دخترک کبری نشسته
بگفتم دخترک پنج بوس به من ده بگفت : کوری که بابایم نشسته ؟
193-اگر یار مرا دیدی بجایی رسانی از زبان من دعایی
اگر یارم زاحوالم بپرسد بگو باریک شده ماند کاهی
194-غریبی را قناعت کرده ایم ما که آقا را زیارت کرده ایم ما
شما مردم نمیدانید بدانید که ما ترک ولایت کرده ایم ما
195-هوا گرمه شمال باد خوبه دو دست در گردن نامزاد خوبه
دو دست در گردن نامزاد شیرین بپای سایه ی دیوار خوبه
196-مسلمانان ببینید شب چه وقته که بلبل مست وشیدای درخته
که بلبل می پرد شاخ ه به شاخه که یار از یارجدا کردن چه سخته
197-بیا دلبر بغل تنگت بگیرم نخی از موی شب رنگت بگیرم
نخی از موی شب رنگت نه چندان دو بوسه از لب قندت بگیرم
198-پریزاد و پریزاد وپریزاد که کاشکی مادرم من را نمی زاد
که مادر زاد وشیر محنتم داد بزرگم کرد ودست دشمنم داد
199-پسر عموی گل را چانه ی من چرا امشب نیایی خانه ی من
اگر حرف بدی از من شنیدی بکش خنجر بزن بر سینه ی من
200-سر دستت عقیقه یا بلوره لب لعلت نه شیرینه ، نه شوره
بده پنج بوس از کنج لبانت لب لعلت خوراک مار و موره
-چون ابیات زیادند ،دنباله آن را در ادامه مطلب به نگارش در خواهم آورد ودر ادامه مطلب آن را مطالعه فرمایید .اسایش.ادامه دارد ------
ادامه دو بیتی ها وفراقی های رایج در کوچ نهارجان :
201-ول بالا بلند سینه چاکم اگر امشو نیایی من هلاکم
اگر امشو نیایی تا خروس خوان خروس خوان دگر من زیر خاکم
202-خودت گفتی که وعده در بهاره بهار او مد دلم در انتظاره
بهار هرکسی عید واست ونوروز بهار عاشقان دیدار یاره
203-در ایوان طلایم جان نه نه ت نمی تونم نیایم جان نه نه ت
شنیدم گله ی بسیار داری به پیشت رو سیاهم جان نه نه ت
204-شب جمعه که یارم در مزاره عرق در زیر زلفش لاله زاره
خدا ابری بده باران بباره که یارم طاقت گرما نداره
205بیا که بار کردم راهیم کن نظر بر رنگ زرد کاهیم کن
مجال دست بگردن نیست مارا از آن بوس خوشت همراهیم کن
206-بیا تا پیرهن آبیت کنم من خودی ای(این ) خال لبت بازی کنم من
سر شب تا سحر پیشت نشینم دل ناراضیت را ضی کنم
207-سر قلعه ی کوچ کفتر پرانه که یارم در میان جاهلانه
همه ی مردم نمیدانید بدانید همان ماه میان آسمانه
208-زکابل آمدم ، قندار میرم ( میروم ) وطن جور آمدم ، بیمار میرم
الهی خانه ی دسمن بسوزه که خود یا آمدم ، بی یار میرم
209-بیا دختر عمو یار رشیدم غم درد تورا با دل کشیدم
غم درد تورا بردن به بازار خودم تاجر شدم ،غمهات خریدم
210-عزیزم این دلم از غم غباره همیشه این دلم با غم دچاره
دل من میل در شادی نداره خرابه ، میل آبادی نداره
211-دو چشمان گلم جفت ستاره مغازه ی سرمه را کرده اجاره
اگر امشو به پهلویش بخوابم خدا عمری به من میده دو باره
212-سر زلفت جدا کن آمدم من نگاه بر خط راه کن آمدم من
بده دستمال دستت یادگاری برو شکر خدا کن ، آمدم من
213-چنو زردم که زرد آلو نباشه برنگ من گل آلو نباشه
چنو ( چنان ) زرد وضغیف و نا توانم بنفشه در کنار جو نباشه
214-برو با یار بگو زادو نباشه که چارقت بر سرش نا شو نباشه
شبی که مو بیایم غمزه بازی دهانش بوی تنبا کو نباشه
215-قدت از دور اشارت می کنم من لبت از بوس غارت می کنم من
لب تو مکه ومن مرد حاجی شبی صد بار زیارت می کنم من
216-سرم درد می کند از کینه ی تو ببوسم دکمه های سینه ی تو
بحمام می روی صابون نداری لبم صابون ، زبانم کیسه ی تو
217-دو چشمانم سر کوی تو باشه دو دستم شانه ی موی تو باشه
مرا با حاجیان حج چه کاره زیارتگاه من روی تو باشه
218-اگر یا مرا دیدی به گوشه بگو پیراهن اسلامی بپوشه
زدست مادرت گله ندارم زدست پدرت خونم د(در) شیشه
219-وفای بی وفایی کرده پیرم روم یار وفاداری بگیرم
اگر یار وفاداری نباشه سر قبر وفاداری نشینم
220-سه تا دختر بدند درراه خراشاد ( کاشان ) حلیمه وسلیمه وزر افشان(زر اخشاد)
سه تا بوسه طلب کردم ازایشان یکی صبح ویکی ظهر ویکی شام
221-دلم می خواست گل شش پر بچینم میان مادر و دختر نشیم
گهی بوسی خورم از روی دختر گهی هم صحبت مادر نشینم
222-تو که دوری مو از دوریت کبابم چو مرغ کور ، سر گردان آبم
چو مرغ کور در دشت وبیابان چو لیلی از غم مجنون کبابم
223-زلیلی وز مجنون بدترم مو زابر نو بهار گریان ترم مو
بمثل گندمان توی تابه هنوز از گندمان بریان ترم مو
224-درختی خم کنم نارش بچینم جوان وجاهلم ، تاکی نشینم
جوان وجاهلم روخم دمیده به عهد بیوفا تاکی نشینم
225- لب بام آمدی ، رخ تازه کردی قدت را با قدم اندازه کردی
تو که پوشیده ای رخت عروسی مکش سرمه که زخمم تازه کردی
226-سر چاه چمن آتش بگیره بغیر از سه نفر ,الم ،بمیره
یکی یارم ، یکی قاصد یارم یکی پسرعموی بی بخارم
227-دو چشمان سیاهت کافرم کرد مسلمان بودم واز دین درم کرد
رو چشمانی که داری ، کس نداره بغیر از آسمان پر ستاره
228-مگر شهر شما کاغذ گرانه مرکب باقلم چون زعفرانه
قلم گر نیست باشد چوب فلفل اگر کاغذ نباشه ، پرده ی دل
229-هلا دختر هلا شاهزاده دختر کمر باریک وچارده ساله دختر
اگر پنج بوس می دادی به عاشق ثوابش از نماز وروزه ، بهتر
230- بقربان دو انگشت تو دلبر بقربان گل مشت تو دلبر
مثال روزه داران روزه داری بقربان لب خشک تو دلبر
231-ول کوچکتر نو بندگانی بیا آب حیات زندگانی
بیا تا بهر هم جانانه باشیم یکی شمع ویکی پروانه باشیم
232-قدت با چوب تر می مانه دلبر لبت با نیشکر میمانه دلبر
بده پنج بوس از کنج لبانت که داغت با جگر می مانه دلبر
233-به گل مانی که باغچه می کنی پر به ماه مانی که از کوه می زنه سر
اگر دانم که آخر مال مایی نویسم بر لبت الله اکبر
234-الا مرغ سفید تاج بر سر خبر از من ببر بر پیش دلبر
بگو هرکس که مار(را)از هم جدا کرد سزایش را خدا میده(می دهد) روز آخر
235-الا باد صبا ی صبح دلگیر خبر از من ببر یا مادر پیر
بگو فرزند سلامت میرساند حلالم کن که شبها داده ای شیر
236-سر کوه هارا پیوند کن خدا جان دل مارا تو بی غم کن خدا جان
الهی ما ویار همسایه باشیم وگر نه مهر مار(را) کم کن خدا جان
237-نویسم نامه ای از بی نوایی ببندم بر پر مرغ هوایی
بدو مرغو بدست مادرم ده بگو صد داد وبیداد از جدایی
238- نگاه راه پایی می کنم مو نگاه مرغ وماهی می کنم مو
اگر دانم برادر کی میایه ا طاق را فرش قالی می کنم مو
239- مخورآبی که ازراه کج آیه مگیر یاری که میلش بر دو جایه
اگر صد سال به بالینی نهی سر مکش زحمت که آخر بیوفایه
240- نشستی روبرو دل می کنه دود الهی مهر تو در دل نمی بود
الهی مهر تو از دل بدر شه شب وروزا بگریم تا لب گور
241- گر خدارا دوست می داری شبی تنها بیا هم چو آهویی روان تو از لب دریا بیا
گر سر راهت گرفتند دشمنان بی حیا دامن صحرا گذار واز لب دریا بیا (فراقی است )
242-ای کفتر بالسبز وخوش رنگ بیا ای شاد کننده دل تنگ بیا
خود می نگری حالت بی صبری ما ای برگ بخارا وسمر قند بیا (= قالب رباعی است )
243- اول که مری (میروی) تور ( ترا )بخدا میسپارم دوم به علی مرتضی میسپارم
سوم به سکینه دختر خرد حسین چارم به شهید کربلا میسپارم (= قلب رباعی ومضصمون فراقی است )
244- ای مادر ازراه دور کی می آیی؟ ای محرم رتاز گور کی می آیی ؟
از بس که نگاه راه غربت کردم چشمان م گشته کور کی می آیی؟(( وزن دو بیتی ندارد )
245-از آو راه میروی راه ها بگردم کلاه کج کرده ای موها بگردم
کلاه کج کرده ای عین بزرگان شکر نوشیده ای لب هات بگردم
246-خودم سبزم که یارم سبزه پوشه خودم باغبان که یارم گل فروشه
دوچشم دارم براو چنگ ترازو به نرخ زعفران گل می فروشه
247-من امشب سر به صحرا می گذارم تردر خانه تنها می گذارم
برای خاطر خال لبانت خودم میرم (می روم ) دل اینجا می گذارم
248-به من می گن که یار تو رقیه قلم در دست ودفتر می نویسه
قلم در دست ودفتر روی زانو همیشه نام دلبر می نویسه
249-چه سازم که زمانه مفلسم کرد طلا بودم مقابل با مسم کرد
هنوز خواستم لباس نو بپوشم لباس کهنه خوار مجلسم کرد
250- اگر میرم کفنم پارچه باشه سر خاکم قطار بچه باشه
سر خاکم قطار بچه ملا کلاس پنج وشش می خوانده باشه
251-که خواهر بی برادر رشد نداره به هر مجلس نشینه پشت نداره
به هر مجلس بود مثل غریبی غریب چوب بدست انگشت نداره
252-بیا جانا بیا جانانه ی من بیا شمع وبیا پروانه ی من
بیا تا خانه را خلوت بسازیم بیا یک شب به خلوت خانه ی من
253-دو تا بودیم که داغ هم نبینیم بشادی بگذرانیم غم نبینیم
الهی دشمنان مابر افتند چنو کردند که روی هم نبینیم
254-دو چشمان سیاهی که تو داری دوباره بر سرای ما نیایی
سرای ما دشمن بسیار داره مبا که بچنگ دشمن آیی
255- زمین نرم را ماله کنم برای عاشقی ناله کنم مو
که درد عاشقی درد کمی نیست چطور ترک گل لاله کنم مو
256- جوانهای حالا سر در هوایند ندارند مال دنیایی ، گدایند
ندارند ملی که دختر بگیرند برای دود سیگاردر هوایند ( که آخر بر زن بیوه رضایند )
257-عمل ( منظور شیره ترک است ) دیدیکه با ماها چه ها کرد جوانهای خوب ما، انگشت نما کرد
جوانهای خوب ما ، باغهای انگور همه را دود تلخ از دست رها کرد
258-به کوچه ی دست راست بالا شدم به شلوار آبی آشنا شدم مو
هنوز خواستم که لب بر لب گذارم که باباش اومد ورسوا شدم مو
259- سر کوه بلند پنج پنجه ی مار خبر اومد که یارم گشته بیمار
پیاله ر (را) پر کنید از آب انگور بریزید بر قد وبالای بیمار
260-شبا که آتشون می داشته باشید دمادم یاد ما می کرده باشید
نویسم نامه ای از پرده ی دل به پیش یک دگر می خوانده باشید
261-سرم درد می کنه صندل بیارید دلم درد می کنه دلبربیارید
شما مردم نمی دانید بدانید طبیب از خانه ی دلبر بیارید
262-اگر بار گران بودم برفتم اگر نامهربان بودم برفتم
شما که خانمان دارید بمانید مو که بی خانمان بودم برفتم
263-در خانه ت ببستی جان دلبر دل منرا شکستی جان دلبر
در این مدت که ما همرا ندیدیم تو با کی می نشستی جان دلبر
264-اگر مادر زحال من بدانه نهال غم بدور خود نشانه
نه خواب خوش کنه ، نه خوش نشینه خوره (خود را ) مرغ کنه با من رسانه
265- کنم صبری که ریگا سرمه کرده کنم صبری که یارم بیوه کرده
کنم صبری بدرگاه خداوند که ی یارم بیوه صد ساله کرده
266- شب مهتاب ومهتاب دشمن من دو زلف یار من در گردن من
خداوندا تو تاریک ماه رسانی که تاریک ماه رفیق هر دم من
267-انار خوبه سرش بر کنده باشه جوان خوبه لبش پر خنده باشه
جوانی که نداره مال دنیا امیره بهتره که زنده باشه
268-نگاه مو مکن شر منده می شم (می شوم ) به قربان لبان پر خنده می شم
بده چند بوس از کنج لبانت اگر مو مرده باشم ، زنده می شم
269-دمی که منوتو با هم نشستیم سماور می غلید ، قند می شکستیم
سماور می غلید ، قوری به بالا که قندهای یادگتری می شکستیم
270- سر کوه بلند من باشم وتو غریب دور از وطن من باشم وتو
اگر روزی بمیریم در غریبی دو لای یک کفن من باشم وتو
271- اگر طشت طلا باشه غریبی زفیروزه سرا باشه غریبی
مگر نام غریب شاهزاده باشه هنوزم داد وبیداد از غریبی
272-غریب راه دورم مو چه سازم غریبی تلخ وشوره مو چه سازم
غریبی گاه آب و گاه آتش میان آب وآتش مو چه سازم
273-سیه چشمی که چشمک بر هوا زد کلید نقره بر قفل طلا زد
کلید نقره وقفل زمرد کفشای مو بر زمین کربلا زد
274-سفیدمرغی بدم مو روی زینه ترا امروز ندیدم مثل دینه ( دیروز)
همون بوسای که خوردم روی زینه چو گوشت مرغ بر جونم نشسته
275- غریبم وغریبی وطن من گرفته خاک غربت دامن من
اگر روزی مرا مرگی بیاید ندارم کس که گیره ماتم من
276-سر سنگ اروس باشی تو دلبر بقول خود درست باشی تو دلبر
چنو که می روی تو رو به غربت غریب تندرست باشی تو دلبر
277- محمد نقش می بنده هوارا بدست داره قلمدان طلا را
به خوبی محمد کس ندیدم نشانه می روه مرغان هوارا
278-امیر المومنین دردم دوا کن گره در کار من افتاده وا کن اگر ما امتی هستیم گنه کار برو پیش خدا مارا دعا کن
279-اگر دردم یکی می بود چه می بود غمانم اندکی می بود چه می بود
به بالینم حکیمی یا طبیبی از اینها گر یکی می بود چه می بود
280- جوانی از غمت بر باد دادم به این ذلت که می بینی فتادم
به زنجیر سر زلفت فتادم بکش نامرد که در چاهی فتادم
281-نمی تونم غمت بر دارم از دل نمی تونم بسازم دور منزل
نمی تونم دمی بی تو نشینم دو پایم تا به زانو مانده در گل
282-بیار سیگار که ما دودی بگیریم برادر وار بور هم نشینیم
زمانه بی وفا وعمر کوتاه مبادا هر کدام جایی بمیریم
283-ستاره زینت شبها مباشه ( می باشد) نزاع و کینه از بد ها مباشه
اگر تقصیر کل کردم من ای دوست گذشت از جانب بد ها مباشه
284-بیا ای یار نوکیسه ی من قدم بگذار روی دیده ی من
اگر بی تو برم نام عروسی بزیر خاک گردد حجله ی من
285- هیشه رمگ عاشق زرد وزاره دل عاشق پر از گرد وغباره
بهار میش وبز شد روز نوروز بهار عاشقان دیدن یاره
286-شبی که بی تو بودم یاد ازان شب شبی که بی تو بودم داد از آن شب
شبی که بوی فصل تو نیایه فغان وفرقت و فریاد از آن شب
287-زمین بوسم که آنجا یار گشته زمین از بوی یار گلزار گشته
بقربان همان صحن وزمین شم (شوم) که آنجا دلبرم بسیار گشته
288-دلم تنگه برای دیدن تو برای گفتگو ، خندیدن تو
چه خوش باشد که تو از در آیی دو دست خود کنم بر گردن تو
289-نگارنازنین ریزه دندان مرا از عشق تو بردند به زندان
مرا از عشق تو بردند بسوزند میان چله وچار ماه زمستان
290-کجا رفتی کجا شد همت تو زدلتنگی ندارم طاقت تو
اگر تو همچو مو دلتنگ باشی چرا هر روز نیایه کاغذ تو
291-نگار نازنین فلفل من موکه مایم (میخواهم ) چه مایید از دل من
همه قوما کنید سعی براین کار که هیچ ارمان نمانه بر دل من
292-قلمفر بر سر دستمال داری به مرگ من بگو چند یار داری ؟
به مرگ تو به مرگ شش برارم بغیر از تو دگر یاری ندارم
293-کوهای بلند وقله ای در کاشی غربت را گرفته ای کجا می باشی
شبها ز فراق تو نمی خوابم مو غربت را گرفته ای سلامت باشی (فراقی یا نو می باشد )
294-غم اومده غم اومده انگشت بر در می زنه هر ضربه ی انگشت او بر قلب خنجر می زند
(دوبیتی نیست )
295-دختر نمی دم به هیچ بلوچی تا بر مو نیاره جفت قوچی دختر بکسی می دم که زر داشته باشه از دکان مسگری خبر داشته باشه ( ترانه یا ضرب المثل است )
296-فراقی : می رم به غریبی که غریبم گویند بی مادر وبی پدر یتیمم گویند
بی مادر وبی پدر خدا کرده مرا از دیده ی روشنم جدا کرده مرا
297ترانه :عزیز مو مشو گردی (تریاکی ) مرو دنبالذولگردی
مرو دنبال رنگ زردی که آخر داره نامردی !
298-فراقی : ای نو سفر کرببلا زود بیا گل گل کفن آل عبا ء زود بیا
این اکبر غمدیده یتو چشم براهت دارد اکبر بخدا در بر من زود بیا
299-در غربت اگر درد بگیره بدن من که غسل دهد یا که ببرد کفن من
تابوت مرا جای بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر نظر من
300-به توی باغ بودم جای تو خالی به گل مشتاق بودم جای تو خالی
چو پروانه بدور باغ گشتم چو قمری ناله کردم جای تو خالی
301- فراقی : دوری زبرم از تو خبر نیست مرا می سوزم وچاره ی دگر نیست مرا
خواهم که بجانب تو پرواز کنم اما چه کنم که بال و پر نیست مرا
302-بیا که مرده ام من را حلال کن به قبرستان ببر درزیر گل کن
به قبرستان ببر ور خاک بسپار سر خاکم نشین دردای دل کن
303- فراقی : دوری زبرم بی تو نیایه نفسم تو بلبل عالمی و مو در قفسم
گر چرخ فلک چراغ عمرم نکشد یک بار دگر به خدمت تو برسم
304-بتوی باغ باغ بانی کنم من به چوب نار چوپانی کنم من
بگیرم بره ی زاغ جلورا به پیش پای یار خونی کنم من
035-فراقی : عاشق که منم شما عمم را نخورید گر کشته شوم خبر به یارم نبرید
گر کشته شوم برای خال لب یار خال لب یار به خونبهایم ندهید
306- دو بیتی : دو یاری گرفتم در جوانی یکی رشتی یکی مازندرانی
بقببان سر رشتی بگردم که سودا بر سر مازندرانی
307-دم گاراژ بدم یارم سوار شد دل مسافری بر مو کباب شد
تلیفون می کنم ود نصرت اباد که یا ر سیرتازی از مو جدا شد
308-شب امشو که مهمان شمایم غریب شهر ویران شمایم
همین امشو به مو چیزی نگویید خدا می دانه فردا شو کجایم
309- تو از سیرذی ومو از برگ سیرم تو تهرانی ومو اینجا اسیرم
بخور ابهای تهران نوش جانت فراموشم مکن هر چند که دورم
310- گل صد برگ سرمای تو کی بود مرا وعده به لبهای تو کی بود
مرا وعده به لبهای تو فردا بیا ور گو که فردای تو کی بود
311- نمک شوره وزخمم تازه منداز مرا کشتی به شهر آواره منداز
مرا کشتی وخونم کردی پامال تنم را ور در در وازه منداز
312-دو چشمونت به چشم باز مانه دهن وا جعبه ی آواز مانه
همون حسن جمالی که تو داری به شربت خانه ی شیراز مانه
313-بتوی باغ دم پوزه ی خراشاد بسازم شانه ایاز چوب شمشاد
بسازم شانه ای چوب اناری که ور موها کشه مارا کنه یاد
314-دویاردارم وهردو به بیرجند یکی شکافته ویکی سر قند
بقربان سر شکافته گردم که بر هم میزنه بازار بیرجند
315-نگار من بدستش طاس داره به چشمش سرمه از الماس داره
به من می گن که یار تو رشیده رشیدی از پدر میراث داره
316-سر کوه بلند جنگ نهنگه صدای نیزه ودود تفنگه
رفیقان حرمت هم را بدارید که بالشت قیامت تخته سنگه
317-عرقچین سرت چیت قلم کار مرا وا تو نمیدن جان غمخوار
مرا با تو نمیدن خیر نبینند برو جای دگر وفکرخور( خودرا) وردار
318-بیا از در درآ تا بنده گردیم چو شه ماری بدورت حلقه گردیم
اگرروزی اجل آیه بمیریم جمالت را ببینیم ، زنده گردیم
319- بیا ازدر درا گل دسته ی من سبد پر گل وسر بسته ی من
خبر امد که یارم درد سر بود همه دردا بجان خسته ی من
320-فراقی : بر خیز ته برم ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر مو دامن تو
جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو
321- او یار منه که از بلند می آیه با اسب سفید صد تومن می آیه
مو اسب سفید صد تو من را چه کنم او شیر شده به جنگ من می آیه
322- دلم دیوانه بود دیوانه تر شد به این کوچ آمدم دردم بتر شد
نهالی مو نشاندم بر سر راه ثمر داد ونصیب یک دگر شد
323- دم گاراژ بیرجند چهل ستونه به مو میگند که یار تو جوونه
سراغی می دهم گر می شناسی همون ماه میون آسمونه
334-رمه را چرخ دادم وور شکسته بدیدم عمه جان بر تخت نشسته
بگفتم عمه جان قلیونه چاق کن خجالت می کشه قلیون شکسته
335-بتوی آسیای زیر زمینی بسی یادم کنی من را نبینی
بسی یادم کنی شبهای زمستان مگر مثل مرا در خواب بینی
336-ستاره آسمان الا و بالله خبر از من ببر با یار ملا
بگو دلبر سلامت می رسانه وفاداری همینه ؟ بارک الله !
337-به پشت بام نهال نو بر من به سر بازی مرو ای دلبر من
به سر بازی مرو که نو عروسم اگر نامه ت نیاد خاک بر سر من
338-بیا بنشین محبت را بنا کن خریدم رنگ زردم را حنا کن
خریدم سر مه دانی از جواهر بیا بنشین وچشمان را سیاه کن
339- بیابان در بیابان تاختم مو نظرور یک گلی انداختم مو
خدایا چشم عاشق کور گرده که دلبر اومد ونشناختم مو
340- زمانه رو به آبادی نداره دلی که غم گرفت شادی نداره
همان طفلی که نو آمد به دنیا زدست مرگ آزادی نداره
در ابیات اخر این مجموعه از یادداشتهای سی سال قبل دو دانش اموز بنامهای محمد حسین شریفی دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند ونیز از یاد داشتهای دانش اموز ؛ خانم مزگی نژاد دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان زینب بیرجند در سالذ1368 شمسی استفاده کرده ام . این مجموعه را بپایان بردم در حالیکه هنوز صدها دوبیتی وفراقی وجود دارد که من به آن دست نیافته ام ویا بجهت تنگی وقت آز آن صرف نظر کرده ام وآنچه که در این مجموعه 340 بیتی آورده ام تن ها گزیده هایی است که من در اختیار داشته ام .التماس دعا از خوانندگان وبلاگ.محمد حسن اسایش .28 آبان ماه 1397 شمسی .
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس------کشته شد شیر خدا، ُآه و واویلا ابن عم مصطفی ، آه وواویلا
آه وواویلا عزیزان کشته شد حیدر، ساقی کوثر والی ملک ولایت ، حجت داور ، شاه بحر وبر
مهر افلاک شجاعت ،شاه ازدر در ،فاتح خیبر خسرو دارین ، سرور کونین ،والد سبطین
شد قتیل اشقیا ، آه وواویلا------آه و واویلا که مشتق فرق حیدر شد ،شور محشرشد
غرق بحر خون ولی الله اکبر شد ،دل پراخگر شد لاله سان محراب ونیلی پوش منبر شد ف تیره اختر شد
شد فلک لرزان ، شد ملک گریان ، انس وجان نالان شد بپا شورعزا ، آه وواویلا----
آه و واویلا که بن عم شه خاتم ، سرور عالم شد قتیل ازتیغ ظلم زاده ی ملجم ، شدبپا ماتم
زین مصیبت شد عیان در خلق شور غم ،با الم همدم عرشیان مغموم ، فرشیان مهموم ،
زینب وکلثوم شد بخون سر شنا ، آه وواویلا ---
آه وواویلا که زینب بی پدر گردید،خونجگر گردید خون روان از چشم شبیر وشبر گردید ،
دیده تر گردید نوحه گر ازاین عزا جن وبشر گردید سربسر گردید
اشکها جاری ، ناله هاناری ، با غم وزاری شد جمیع ماسوا ، آه وواویلا ----
آه وواویلا که سبطین را بحال زار ، دیده شد خونبار شد عیان گرد یتیمی بر گل رخسار، با دل افکار
زینب وکلثوم را برجسم وجان زد نار ، این غم بسیار عندلب آسا توده یطاها در غم بابا
می کشند ازدل نوا ، آه وواویلا----
آه وواویلاکه شداز این غم عظما ، غرقه خون دلها از ثری شد تا ثریا شورش وغوغا ، بانگ واویلا
در نوای وا علیا طارم اعلا،ساکنین یکجا زین عزا یکسر ، دست غم بر سر می زند آذر
باخروش وناله ها ، آه وواویلا ----به نقل ازدیوان آذر خراسانی -جلد سوم -صص ۳۸-۳۹ -انتشارات طوس مشهد-اثر طبع مرحوم سید غلامرضا آذر خراسانی -------کشته شد شیر خدا، ُآه و واویلا ابن عم مصطفی ، آه وواویلا
آه وواویلا عزیزان کشته شد حیدر، ساقی کوثر والی ملک ولایت ، حجت داور ، شاه بحر وبر
مهر افلاک شجاعت ،شاه ازدر در ،فاتح خیبر خسرو دارین ، سرور کونین ،والد سبطین
شد قتیل اشقیا ، آه وواویلا------آه و واویلا که مشتق فرق حیدر شد ،شور محشرشد
غرق بحر خون ولی الله اکبر شد ،دل پراخگر شد لاله سان محراب ونیلی پوش منبر شد ف تیره اختر شد
شد فلک لرزان ، شد ملک گریان ، انس وجان نالان شد بپا شورعزا ، آه وواویلا----
آه و واویلا که بن عم شه خاتم ، سرور عالم شد قتیل ازتیغ ظلم زاده ی ملجم ، شدبپا ماتم
زین مصیبت شد عیان در خلق شور غم ،با الم همدم عرشیان مغموم ، فرشیان مهموم ،
زینب وکلثوم شد بخون سر شنا ، آه وواویلا ---
آه وواویلا که زینب بی پدر گردید،خونجگر گردید خون روان از چشم شبیر وشبر گردید ،
دیده تر گردید نوحه گر ازاین عزا جن وبشر گردید سربسر گردید
اشکها جاری ، ناله هاناری ، با غم وزاری شد جمیع ماسوا ، آه وواویلا ----
آه وواویلا که سبطین را بحال زار ، دیده شد خونبار شد عیان گرد یتیمی بر گل رخسار، با دل افکار
زینب وکلثوم را برجسم وجان زد نار ، این غم بسیار عندلب آسا توده یطاها در غم بابا
می کشند ازدل نوا ، آه وواویلا----
آه وواویلاکه شداز این غم عظما ، غرقه خون دلها از ثری شد تا ثریا شورش وغوغا ، بانگ واویلا
در نوای وا علیا طارم اعلا،ساکنین یکجا زین عزا یکسر ، دست غم بر سر می زند آذر
باخروش وناله ها ، آه وواویلا ----به نقل ازدیوان آذر خراسانی -جلد سوم -صص ۳۸-۳۹ -انتشارات طوس مشهد-اثر طبع مرحوم سید غلامرضا آذر خراسانی ---------
بمناسبت شهادت علی ابن ابیطالب (ع) -قسمت دوم:از نادعلی کربلایی:
لرزه در عرش علا افتاده غرقه خون شیر خدا افتاده میرسد ناله ای از عرش برین کشته شد شیر خدا رهبر دین
آنکه در خانه ی حق گشت پدید شد به معراج خداوند ، شهید آنکه غمخوار یتیمان می بود غرقه خون گشت براه معبود
راد مردی که صلونی می گفت فرق بشکافته در بستر خفت
آنکه تکمیل شده دین از او لاله رنگ است زخونش سر ورو
آنکه در خانه ی حق بت بشکست در شب قدر به ایزد پیوست
کشته شد آنکه بدی یاور ویار به یتیم وبه اسیر وبیمار
آه آه از ستم قوم دغا کشته شد حجت حق ، شیر خدا
از ستم کاری ابن ملجم غوطه ور (کرببلایی) در غم
نقل :از صص 57-58 ارمغان کربلا -اثر نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ---
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد
مگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شد
بگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشد
همان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شد
نخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شد
دل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شد
نبود بس سينه اش را ناله هاي جانگداز غم كه آزرده زميخ در زاعداي ستمگر شد
نبود بس تيرگي روز در چشمش زهجر باب كه نيلي آنچنان از سيلي آن رخسار انور شد
زضرب تازيانه دشمن دين بازويش راخست مصيبت ديده اي را تسليت آنسان مقرر شد
چرا حبل جفا بر گردن حبل المتين بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شير داور شد
قضا بر بست دست شير حق را ورنه در آندم كجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد
ز لطف مرتضي و آل پاك اوست كاندر طوس بدوران مرثيه خواني ، مدامي شغل (آذر) شد .
اثر طبع آذر خراساني -به نقل از جلد اول ديوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسي انتشارات طوس----
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-درولادت با سعادت رسول الله (ص)-محمد مصطقی
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
-----خالق از بحر ولایت گهر آورده برون یا که از برج امامت ، قمر آورده برون از سپهر نبوی، گشت عیان ، خورشیدی که زخفاش وشان ، دیده در آوردهبرون با فروغ حسنی نرگس زیبا از بطن پسری ثانی والا پدر آورده برون به تماشای گل عسکری ونرگس بین ماهی از آبومه ازچرخ ، سر آورده برون زطلوع رخ آن حجن دین ،جان بشر مرغ بی بال وپری بود وپر آورده برون گو تو بر عیسویان ، حق زفلک عیسی را به تماشای رخش ، جلوه گر آورده برون بوالبشر ،تا بوجودش بکند فخر خدای گلی از گشن ((خیرالبشر)) آورده برون خالق از دامن نرگس پی ارشاد بشر آخرین قاِید فرخ سیر ،آورده برون تا شود هادی گم گشته ، حقاز عالم غیب خضر فرخنده ، پی راهبر آورده برون زآسنین کرم از بهربپاداری دین دست حق، حجت ثانی عشر آورده برون ای صیاگوبه یشوعا ،که از نرگس تو بهتر از((زاده مریم ))پسرآورده برون ((آهی)) از محکمه ی عدل خداوند حکیم بهر اصلاح بشر ، دادگر آورده برون-----به نقل از دیوان حسین آهی - جلد تول -صص 102-104
مژده بر شیعیان که آمد عید عید فرخنده وسرور نوید فرخا روز نیمه ی شعبان اسعد الله یوم سعد وسعید عیدی آمد که خاتم مرسل کرده با امر حق ،ورا تایید اختر بخت حق پرستان شد طالع از سامره چنان خورشید خاتم الانبیاءرسید زحق ذهق الباطل است وجاء الحق نر گس امشب شکفنه گل از گل از گلستان مجد ، هادی کل به تماشای این گل ونرگس در زمین شد نزول خیل رسل حوریان از پی مبارک باد هدیه آورده اند تاجی گل مرغ فکر سلیم با شادی نغمه سرداد ، هم چنان بلبل که عیان گشت هادی مطلق ذهق الباطل است وجاء الحق مژده کا مد برای صلح جهان رهبر بی نظیر پیر وجوان آمد آن داوری که از حکمش بهره گیرند جمله ی ادیان آمد آن رهبری که فرمانش هست نافع برای خلق جهان آمد آن سروری که با سخنش همه گردند پیرو قرآن آن که بر دین حق دهد رونق ذهق الباطل است وجاء الحق آمد آن نور بخش ارض وسماء آمد آن خسرو فلک پیما آمد آن کس که اختیاری تام دارد از کردگار بی همتا از عرب تا عجمف زهند وزچین از اروپا وترک وآفریقا همه باشند منتظر که رسد رهبری بهر مردم دانا زند ازعدل در جهان بیرق ذهق الباطل است وجاء الحق چون شود ظاهر آن ولی راد از ظهورش جهان شود آباد در تمام دیار وشهر وبلاد نبود غیر حکم عدل وداد عرض تبریک گفته نوحه سرا شیعیان را دراین نکو میلاد حجت ابن الحسن تولد یافت حسن عسکری بود دلشاد (کربلایی)به حق بود ملحق ذهق الباطل است وجاء الحق---- نقل از کتاب سوم ارمغان کربلا اثر طبع مرحوم ناد علی کربلایی ( والد سه شهید جبهه وجنگ)-
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب
ماه خروج پیشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردی قیام کرده به صحرای کربلا
کز خاندان خاتم پیغمبران بود
مردی قیام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود
مردی قیام کرده که تا روز رستحیز
نام گرامیش همه جا جاودان بود
فرزند با کفایت نستوه بوتراب
کز خون او زمین بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاریخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم
اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود
تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود
سیراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپیده ساقی لب تشگان بود
هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش
هریکچو آیت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سیراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق
تا نهضت مقدس دین جاودان بود
با این قیام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهیدان بی کفن
گاه قیام (زین اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری
تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود
نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----
---
- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است
مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد
دامن بکمر برزد واستاد حسین است
درسی به بشر داد بدستور الهی
درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی
آیین یزیدی که بری بود زانصاف
ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم
حنجر بدم خنجر بیداد گران داد
مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نیروی یزدانی وبا دست خدایی
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد
با زینب وسجاد سوی شام فرستاد
این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور
باید بشر از قید اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم
کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم
دیگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم
هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدین
اشرار باحرار نگیرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسیم باشخاص تهیدست
برچیده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضی حق کش
ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش
مردم همه با کافر وظالم بستیزند
پویند ره حق وزناحق بگریزند
کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همی خاک بریزند
این حکم صریح است وبدیه است ومحقق
چیره نشود حق کش وکشته نشود حق
بیداد گری را اثری نیست بعالم
زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-
(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست
معنی مکتب تفویض علی اکبر توست
ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای
این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگی عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست
ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست
خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:
آنکه باید به اسیری برود خواهر توست
(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست
ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست
عاشقان رانظری دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا
----
مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان
روزی که شود بسته برویم در امید
بابکرم لطف توبازاست حسین جان
یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان
هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان
در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان
ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا
گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان
می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان
در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز
شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص169-170
نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب
ماه خروج پیشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردی قیام کرده به صحرای کربلا
کز خاندان خاتم پیغمبران بود
مردی قیام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود
مردی قیام کرده که تا روز رستحیز
نام گرامیش همه جا جاودان بود
فرزند با کفایت نستوه بوتراب
کز خون او زمین بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاریخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم
اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود
تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود
سیراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپیده ساقی لب تشگان بود
هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش
هریکچو آیت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سیراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق
تا نهضت مقدس دین جاودان بود
با این قیام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهیدان بی کفن
گاه قیام (زین اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری
تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود
نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---اسایش
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-همراه با چهارده معصوم (عليهم السلام)ویار
فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد
مگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شد
بگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشد
همان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شد
نخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شد
دل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شد
نبود بس سينه اش را ناله هاي جانگداز غم كه آزرده زميخ در زاعداي ستمگر شد
نبود بس تيرگي روز در چشمش زهجر باب كه نيلي آنچنان از سيلي آن رخسار انور شد
زضرب تازيانه دشمن دين بازويش راخست مصيبت ديده اي را تسليت آنسان مقرر شد
چرا حبل جفا بر گردن حبل المتين بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شير داور شد
قضا بر بست دست شير حق را ورنه در آندم كجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد
ز لطف مرتضي و آل پاك اوست كاندر طوس بدوران مرثيه خواني ، مدامي شغل (آذر) شد .
اثر طبع آذر خراساني -به نقل از جلد اول ديوان آذر -صص-۵۵-۵۶ -چا پ سوم -۱۳۴۸ شمسي انتشارات طوس----محمد حسن اسایش
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-